کاری به معناهای فیلسوفانه و اطلاق کلی آن به نوع بشر ندارم، اما آن کودکی که شرح کوتاهی از داستانش را گفتم، چه انتخابی داشته است؟ کدام آزادی و کدام انتخاب پیش رویش بوده، جز اینکه به فرمان غریزه برای حفظ جانش خطر کند و بگریزد. سارتر دقیقاً از منظر یک اروپایی که در کشوری دموکراتیک زندگی میکند و امن و آسایش حداکثری برایش مهیاست، به سرنوشت و تقدیر نگاه میکند.
بیشتر مهاجران، ترجیح میدادند که از امکاناتی حداقلی برخوردار باشند، اما در زیستبوم خودشان بمانند. شاید سخن مشهور نیچه که «آنچه مرا نکشد، قویترم میکند» (در کتاب غروب بتها) دلگرمکنندهتر و عینیتر باشد. عینی از آن جهت که آدمی را بهناچار در مسیر سرنوشت میبیند، اما اینکه سختیهای سرنوشت میتوانند از او انسان قدرتمندتری بسازند، حداقل دستاویزی بر تحمل رنج او میشود.
متن کامل این یادداشت را در شمارهٔ ۱۶۹ ماهنامهٔ مدیریت ارتباطات بخوانید. این شماره را از دیجیکالا تهیه کنید.