◽️ در تولید انبوه هنر (حالا هر هنری)، افراد در کهکشانی از انواعواقسام هنرنمایی گمومغروق هستند و کار نابودرخشان هم به اندازه کار بیارزشومقدار در این کهکشان وجود دارد و فاکتورهای رقابت آنقدر پیچیده و گسترده هستند که آدم سرسام میگیرد. برای کسی که به این وادی گام مینهد، عملا دو انتخاب میسر است و بس؛ یا طبق انتظارات عموم و سلیقه زمانه حرکت میکنی (که باز هم تضمینی در کامیابیات نیست) یا خلاف آن افق انتظار میروی (که باز هم در شکست یا کامیابیات حرف اول و آخر را نمیزند.)
◽️ در بازار فرهنگ باید واقعبین بود. هرکس باید بازار و مخاطب خودش را بشناسد و همانجا تقلایی کند تا به جایی برسد. بله، آدمی است و هزارهزار آرزو و فانتزی و توقع و گاهی ممکن است فکرهایی کند که ایبابا! چرا من نه؟ چرا بیشتر نه؟ چرا مثل فلانی نه؟ در این حدش را که همگان کمپلکس دارند و کاریاش نمیشود کرد، چون کمپلکس محصول سرکوب امیال است. دلیل و ابزار سرکوبش هم به مرور زمان اهمیتش را از دست میدهد. بخش خطرناک ماجرا آنجاست که اتمسفری که احاطهمان کرده، ممکن است نابودمان کند.
◽️ آدم یا به مسیری که انتخاب کرده ایمان دارد یا ندارد. اگر دارد که تبعات و مواهبش را هم باید به جان بخرد. وجود این همه آرتیست و نویسنده غرغرو، ناراضی، طلبکار و متفرعن در یک جامعه واقعا منطقی نیست. میدانم بخش زیادی از ماجرا هم تقصیر دولتها، سیاستها و نهادهای خصوصی و عمومی فرهنگ است که بخت یکسان و مساعد برای دیدهشدن فراهم نمیآورند. دیگر کاری است که شده و جبر جغرافیا و تاریخ برای نسلی که این روزگار را تجربه میکند، چنین اقبالی رقم زده و از آن گریزی نیست.
◽️◽️◽️
🗞 متن کامل این یادداشت را در شماره ۱۷۲ ماهنامه مدیریت ارتباطات بخوانید. این شماره را از دیجیکالا تهیه کنید.