به گزارش ما آنلاین، در مصاحبهای که آذرماه 1397 ماهنامه مدیریت ارتباطات با عیسی علیزاده، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی کشور انجام داده، اینطور آمده است:
ارادهگرایان (و از آن جمله نظریهپردازان نظریۀ انتخاب عقلایی) بر کارگزار تأکید میکنند و ساختارگرایان و پساساختارگرایان بر ساختار و نظریههایی همانند ساختیابی و نظریه واقعگرایی انتقادی، بر راه سوم و بینابینی تأکید میورزند. نقطه ضعف ارادهگرایی، تحویل مسائل پیچیده به نقش افراد در جامعه و تاریخ است. با تسامح در رابطه با بحث اخلاق حرفهای در رابطه با این دوگانه میتوان بررسی کرد که کدام ساختار، کارگزار را به سمت اخلاقی رفتار کردن هدایت میکند و کدام هزینههای اخلاقی زیستن را برای کارگزار زیاد میکنند. بعضی از فیلسوفان اخلاق در کل و فارغ از هر ساختاری معتقد هستند که «به میزانی که اخلاقی زندگی میکنیم به ثروت، قدرت، جاه، مقام و حیثیت اجتماعی و محبوبیت خود ضربه میزنیم. کسی که به ضوابط اخلاقی التزام دارد به میزانی که التزامش موکدتر، دقیقتر و عمیقتر شود، به این میزان به ثروت، قدرت، جاه، و… لطمه میزند
به میزانی که اخلاقی زندگی میکنیم هزینه میدهیم.» در این مجال نمیخواهیم به مباحث غامض و پیچیدۀ این چنینی بپردازیم، تنها اشاره بود برای اینکه بدانیم به هرحال از بستر و ساختارهایی که در آن زیست داریم گریزی نیست و آنها قطعاً در نحوۀ اخلاقی رفتار کردن ما تأثیر خواهند گذاشت. اگر با نظریاتی همدل شویم که کارگزار را در ساختار تأثیرگذار میدانند، مشخصاً در بحث ما تأثیرگذارترین افراد بر این ساختار مدیران بالادستی رسانهها هستند.
برای واکاوی این موضوع به سراغ دکتر عیسی علیزاده، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی کشور، رفتیم. علاوه بر اینکه خبرگزاریهای ایسنا و ایکنا زیر نظر مجموعۀ تحت مدیریتِ عیسی علیزاده است و از مدیران بالادستی رسانه محسوب میشود، حوزۀ مطالعات و علاقۀ پژوهشی او هم اخلاق بوده و هست؛ از این بابت گفتوگو با او حاوی هم نکاتی علمی است و هم نکاتی واقعبینانه که خواندن آن خالی از لطف نیست.
جناب دکتر، شما قبلاً بهواسطۀ پستی که داشتید (رئیس سازمان زیباسازی شهر تهران) موردتوجه رسانهها بودید و امروز بهواسطۀ جایگاهی که در آن قرار گرفتید از مدیران بالادستی رسانه محسوب میشوید. این تغییر جایگاه، در رویکرد شما به رسانه هم تغییری ایجاد کرده است؟ بهخصوص در زمینۀ اخلاق و رسانه تفاوتی در دیدگاه شما به وجود آمده است؟
واقعیت این است که اصلاً شروع کار من با رسانه بود؛ در ابتدا خبرنگار بودم و بعد مدیرعامل خبرگزاری ایکنا شدم و بعد از آن به مجموعۀ تبلیغات و زیباسازی آمدم و دوباره هم بهنحوی با ایکنا و البته ایسنا و ایسپا مرتبط شدم.
اما پیش از اینکه بخواهیم وارد بحث نسبت اخلاق و رسانه شویم باید گفت که شما وقتی میتوانید در خصوص اخلاق، حتی در عالم فلسفۀ اخلاق، صحبت کنید که بحث اختیار انسانها هم مطرح باشد؛ یعنی عملی که غیراختیاری انجام میدهید، هیچوقت بار معنایی خوب و بد روی آن نمیآید. بحث خوب و بد که بر اساس همان فلسفۀ اخلاق است، زمانی پیش میآید که شما بگویید من اختیاری انجام دادم. اگر بخواهیم تعمیم بدهیم، باید ببینیم آیا رسانه در کشور ما اختیار دارد که در روالش اخلاق داشته باشد یا نه؟ یعنی آیا ما با رسانهای مختار روبهروییم که بتوانیم ببینیم کارهایش اخلاقی بوده یا غیراخلاقی.
بهعبارت دیگر، شاید اخلاق رسانهای و رسانۀ اخلاقی کاملاً به هم ربط داشته باشند، یعنی نمیشود رسانهای اخلاقی نباشد، ولی اخلاق رسانهای داشته باشد، یا رسانهای اخلاقی باشد، ولی اخلاق رسانهای نداشته باشد. منظورم حوزۀ فردی افراد نیست و منظور این نیست که خبرنگار آدمی اخلاقی باشد؛ ممکن است خبرنگاری در حوزۀ رفتاری خودش آدم بیاخلاقی باشد، ولی در حوزۀ حرفهای خودش آدم بااخلاقی باشد. من معتقدم معضلی که الان رسانههای ما با آن دست به گریبان هستند (فرقی هم نمیکند کدام رسانه، چه رسانۀ مکتوب و چه رسانۀ تصویری و چه رسانههای صوتی و چه رسانههای مجازی)، به نظر من عدم استقلال است. خود ما با این موضوع دست به گریبان هستیم. من نمونههای متعددی سراغ دارم که مثلاً خبرنگار ما خبری را مخابره کرده، ولی ما بعضاً بر اساس مصالح یا بر اساس تماس یا بحثی که مطرح میشود، آن را کار نکردیم. مصادیق زیادی در این زمینه دارم که به شما عرض کنم. این مورد فقط به حوزۀ سیاسی هم اختصاص ندارد. من در تمامی حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، شهری، هنری و ورزشی میتوانم برای شما مصداق بیاورم. در نتیجه، به نظر من متناسب با این موضوع، یعنی متناسب با اختیار هر رسانه است که باید در نظر گرفت نزدیکی یا دوریاش از اخلاق چه میزان است. اگر رسانهای ظرفیتی را خودش ایجاد کرده باشد و ارتباطات و قدرتی به دست آورده باشد تا بتواند استقلال عملی را برای خودش تعریف کند و آن استقلال بهنحوی حافظش باشد، میتواند اخلاق را موضوع خود قرار دهد.
اصل اول رسانه این است که مخاطب به او اعتماد کند. اعتماد هم جایی صورت میگیرد که خبر را صادقانه بازنشر دهد، خشونت را ترویج نکند، منجر به ناامیدی نشود و مسائلی از این دست؛ یعنی مخاطب احساس کند با خبری مواجه میشود که آن خبر به اطلاعاتش اضافه میکند. اگر الان شما به من بگویید در میان رسانههای کشورمان یک رسانه را نام ببر که چنین است، من نمیتوانم نام ببرم؛ در صورتی که من خودم دو سال مدیرعامل یک خبرگزاری بودم (آن هم یک خبرگزاری دینی) یا الان که در زیرمجموعۀ جهاد دانشگاهی دو خبرگزاری داریم، یکی خبرگزاری سیاسی- اجتماعی که «ایسنا» است و من نایبرئیس هیئتمدیرهاش هستم و خبرگزاری دینیای که باز من نایبرئیس هیئتمدیرهاش هستم و سیاستهای کلی در همان جا تعیین میشود. اصلاً فلسفۀ اینکه چرا ما در جهاد دانشگاهی که یک نهاد است دو خبرگزاری داریم همین است، چون مسائلی بود که ایسنا میتوانست به آن بپردازد ولی ایکنا دیگر نمیتوانست به آن بپردازد و مسائلی بود که ایکنا میتوانست بپردازد و ایسنا نمیتوانست. این ساختار در کل کشور تکرار میشود؛ یعنی ما در 31 استان یک خبرگزاری ایکنای مثلاً خوزستان داریم و یک خبرگزاری ایسنای خوزستان.
در خلال صحبتهای شما این نکته وجود دارد که باید زمینۀ عمل اخلاقی فراهم باشد، یعنی باید ساختاری باشد که فرد را به سمت اخلاقی بودن هدایت کند. این ساختار به نظر شما چگونه به وجود میآید؟
ببینید، من خودم را مثال میزنم، من نمیتوانم مدیرعاملی باشم که در حیطۀ شخصی خودم و در مناسبات کاریام با خبرنگاران، دبیرسرویسهایم و تحریریهام یک رابطۀ اخلاقی نداشته باشم و بعد از آنها بخواهم که در حرفهشان اخلاقی باشند.
خیلی از افرادی که درباره فلسفۀ اخلاق بحث کردند، میگویند ممکن است اخلاق پزشکی با اخلاق فردی پزشک متفاوت باشد، ولی بیتأثیر هم نیست؛ یعنی یک پزشک نمیتواند بیاخلاق باشد (دروغ بگوید، خیانت در امانت بکند و مثلاً تمام مظاهر بیاخلاقی را مرتکب شود) و بعد بتواند با بیمارهایش کاملاً در چارچوب اخلاق حرفهای رفتار کند، چون اخلاق فردیاش اندکاندک بر رفتار حرفهایاش تأثیر میگذارد. این پدیدهای دوسویه است. من از سوی دیگر قضیه بحث میکنم و میپرسم آیا ما در کشور خودمان (چون گفتوگوی ما درباره ایران است) توانستیم بستری ایجاد کنیم که یک رسانه اخلاقی باشد؟ یعنی توانستیم فضایی ایجاد کنیم که اگر رسانهای خواست اخلاقی باشد، فضایش مهیا باشد؟ حداقل درباره خیلی از رسانههایی که من میشناسم چنین است که ترس از اینکه ممکن است اعتبارات ما را ندهند، ترس از اینکه فلان آقای وزیر یا فلان مسئول کشور اگر با ما وارد چالش بشود، ممکن است پسفردا به ما کمک نکند، خیلی اوقات شفاف و صادقانه اطلاعرسانی نمیکنیم. مرادم از اطلاعرسانی به معنای خبر تنها نیست، به معنای وسیع آن منظورم است.
من نکتهای را هم اضافه کنم؛ امروزه در حوزۀ اخلاق رسانهای فقط نوشتار مدنظر نیست، در حوزۀ رسانه الان عکس میرود که جای خبر را بگیرد، چون تمام مردم ابزار عکاسی را دارند. کسی که صحنهای را میبیند و عکس میگیرد، آن عکس خودش تبدیل به یک خبر میشود، ولی زودتر عکسش میآید؛ یعنی آن عکس خودش بیانگر یک خبر است؛ همین عکس هم میتواند بیاخلاقی باشد. مثلاً ما چقدر توانستیم در مناسبات سیاسی عکسهایی را بگیریم که طرف نگوید با غرض شخصی یا برای تخریب بوده است؟
به نظر من اگر همۀ رسانهها به رسالت اصلی خبر بازگردند، به اینکه خبر چه میخواهد بگوید، «یعنی هدف از نشر خبر چیست؟»، مسئلۀ اخلاق حل میشود، در واقع «اخلاق» در دل تعریف از خبر است. ما هنگامی از اخلاق رسانهای دور میشویم که از استانداردهای رسانه دور شویم و شاید بهترین قاضی هم در این حوزه مردم یا مخاطبان باشند. نمیتوان گفت رسانهای مخاطب فراوان دارد ولی اخلاق را رعایت نمیکند. اگر بخواهیم از روش مهندسی معکوس استفاده کنیم و ببینیم کدام رسانه اخلاقی است، به نظرم باید دید مخاطب کدام رسانه بیشتر است. من معتقدم این مخاطب است که در نهایت متر و معیار اخلاقی بودن یک رسانه را با توجه یا عدم توجه به آن مشخص میکند، چراکه شما دیگر نمیتوانید مخاطب را اجبار کنید. چون مخاطب مثلاً اگر بخواهد از خبری مطلع شود، جاهای بسیار دیگری هم وجود دارد. همچنین، نمیتوان گفت غالب مخاطبان اشتباه میکنند، چراکه مخاطب مطالب را خیلی خوب رصد و پایش میکند. البته هیچ تضمینی نیست رسانهای که الان در صدر است با خبری نادرست یا یک تخطی، از اخلاق رسانهای نیفتد؛ ممکن است خبرگزاریای که مورد اعتماد مردم است و مخاطب بسیاری دارد، بیاخلاقیای مرتکب شود و مخاطبش به اندازۀ عمق و ابعاد بیاخلاقی انجامشده ریزش کند. اگر چنین شود، آن رسانه بایستی دوباره تلاش خود را از سر بگیرد و به گوش مخاطبان برساند که مرتکب اشتباهی آگاهانه یا ناآگاهانه شده است و دوباره سعی دارد به مسیر درست بازگردد.
اجازه دهید من با بخش آخر صحبت شما مخالفت کنم. به نظرم وضعیت مقداری پیچیدهتر از این است. مثالی میزنم، شبکۀ «من و تو» مخاطب خیلی زیادی دارد، ولی بهوضوح (مخصوصاً برای کسانی که کار رسانهای میکنند) مشخص است که به جاهایی وابستگی مالی دارد و کاملاً از آنجا دستور میگیرد و هر بیاخلاقیای را حاضر است انجام بدهد که در راستای منویات آنها باشد. ولی این مخاطب زیادی را هم که شما متر و معیار قرار میدهید دارد. البته که به این داستان هم آگاه هستیم که ضعفهای عملکردِ رسانههای داخلی و عدم شناخت آنها از مخاطب هم در جذب شدن بخش عمدهای از مخاطبان به امثال این شبکه بیتأثیر نیست، اما باز به نظر میرسد محاسبه کردن میزان اخلاقی رفتار کردن رسانهای با متر و معیارِ تعداد مخاطب ایراداتِ جدیای دارد.
من این حرف را قبول ندارم. من میگویم شما باید ببینید منظور از نفع چیست. ما هم نفع داریم. مگر مثلاً الان خبرگزاریهای داخلی که ما هستیم، نفع را در نظر نمیگیرند؟ فرقش این است که آنها خیلی حرفهای به این موضوع میپردازند و ما بلد نیستیم حرفهای رفتار کنیم. من معتقدم رسانهای که اصلاً دنبال نفع نباشد، وجود ندارد.
چرا رسانهای باید خبرپراکنی کند؟ مگر خبر درآمد دارد؟ خبر که بیزنس نیست. اگر بخواهیم مادی هم به موضوع نگاه کنیم، خبری که پول در آن نیست به چه کارِ کسی میآید؟ با اینهمه معضلات و مشکلاتی که در همۀ بخشهای خصوصی و نهادهای دولتی وجود دارد، مگر میشود کسی همینطور خیرمآبانه بخشی از بودجهاش را صرف خبرپراکنی کند؟ بنابراین معتقدم ما و همه برای نفعمان است که این کار را انجام میدهیم و تفاوت در شیوۀ پرداختن به کار و حرفهای عمل کردن است.
به نظر من دلیل اینکه شبکۀ من و تو چنین شده این است که مخاطب ما احساس میکند از داخل، آن چیزی را که باید دریافت کند دریافت نمیکند و برای همین به سمت شبکههای خارجی میرود. به نظر من رسانههایی مثل شبکۀ من و تو توانستند در شروع اعتماد مخاطب را جلب کنند. شاید در ادامه رعایت نکردند، مثل خیلی از رسانههای دیگر. آنها در شروع توانستند با هزار ترفند به مخاطب بفهمانند که من در مقایسه با رسانۀ داخلی شما اخبار بهتری دارم. مثلاً دستفروشی را جایی کتک میزنند، رسانۀ شهرداری و رسانۀ دولت این را به شما نمیگوید و من میگویم. جایی اختلاسی میشود، رسانۀ شما شفاف نمیکند، اما من شفاف میگویم. در واقع آنها کاری میکنند که در ذهن شما استقراء ناقص شکل بگیرد. به این صورت که 10 خبر را (که راست گفتنش به نفعشان است) به شما درست انتقال میدهند و خبری را که منفعتشان ایجاب میکند، کذب بازتاب میدهند، اما مخاطب فکر میکند آن هم صحیح است. بالاخره اتفاقات بدی در این کشور، مانند هر جای دیگری، میافتد و من دوست دارم وقتی شب به خانه برمیگردم رسانۀ کشورم درباره موضوعی که همهجا صحبت آن است سخن بگوید. مانند اتفاقی که برای بچههای یک مدرسه افتاده بود و مورد سوءاستفاده قرار گرفتند یا اتفاقاتی مشابه که در داخل تابو محسوب میشوند. رسانۀ رسمی درباره خبری که همهجا صحبت از آن است کاملاً سکوت میکند و مردم میبینند رسانههای خارجی همه درباره این خبر برنامه پخش میکنند، مصاحبه میکنند، آدمهایی را که مخاطبان دوست دارند برای تحلیل میآورند و… خب اینها ایجاد اعتماد میکند. وقتی این اعتماد جلب شد، خبرهای دروغ خودشان را هم لابهلای خبرها بیان میکنند.
اخیراً خانم مسیح علینژاد ویدئویی جعلی را پخش کرد، همان ویدئوی کتک خوردن دستفروش، اما بلافاصله آمد اشتباهش را بیان کرد و سعی کرد مخاطبانش را حفظ کند. خب کسی مانند ایشان که مشخص است چه اهدافی را دنبال میکند و از کجا تغذیه میشود، با حرفهایگری سعی میکند مخاطبش را از دست ندهد. اما من از شما سؤال میکنم، چند نمونه در صداوسیما و در کل، در رسانههای ما سراغ دارید که رسانهای صریح بگوید من اشتباه اطلاعرسانی کردم؟ بنابراین بحث بر سر این است که ما خوراکی را که مخاطب میخواهد به او نمیدهیم، دیگران این خوراک را میدهند و اعتمادشان را جلب و بعد هم از آن سوءاستفاده میکنند. البته به همان اندازهای که سوءاستفاده میکنند مخاطب خود را هم از دست خواهند داد، اگر مخاطب متوجه این موضوع شود.
ولی توجه داشته باشید درباره شبکهای مانند من و تو این نکته وجود دارد که صرفاً شبکۀ خبری نیست. من و تو یک شبکۀ سرگرمی و اجتماعی هم هست. میتوانیم این را مخاطبسنجی کنیم، اما احتمالاً کسی که این شبکه را نگاه میکند مخاطب جلوههای بصری آن است؛ یعنی نحوۀ چینش استودیو، مجری و نوع بیان و اخبارگویی آن را میپسندد. اما ما وقتی درباره اخلاق رسانهای صحبت میکنیم، مشخصاً در خصوص رسانههایی صحبت میکنیم که کارشان صرفاً کار رسانه است و هیچ کار دیگری جز این انجام نمیدهند.
بحث مهمی اینجا وجود دارد و من دوست دارم جواب شما به این بحث و در مقام یک مدیر بالادستی رسانه را بشنوم. حقیقت این است که ما کشوری مانند کرۀ شمالی نیستیم که ایزوله باشیم و هیچ خبری را جز از مجرای کانالهای رسمی نشنویم. ایران جامعۀ مدنی قویای دارد و مردم با همهجا در ارتباط هستند. چرا مدیران ما واقعاً الان متوجه نیستند که هیچ خبری را دیگر نمیشود پنهان کرد، ولی همچنان بر سانسور تأکید دارند؟ (البته بخشی از این سانسور دیگر به خود زیردستان رسیده است. یعنی مثلاً من بهعنوان خبرنگار انگار نوعی خودسانسوری دارم و خط قرمزهایی را برای خودم گذاشتهام) چرا این ساختار نمیشکند؟ وقتی رقیبان اهداف خودشان را خیلی خوب پیش میبرند، ما چرا نمیآییم ساختارشکنی کنیم؟ چرا نمیآییم با توجه به مقتضیات روز، خودمان را بهروز کنیم؟
یکی از مراکز زیرمجموعۀ معاونت فرهنگی ما (جهاد دانشگاهی) «ایسپا» است. ایسپا نظرسنجی متقنی انجام داد و گفت مردم از پیامرسان داخلی استقبال نمیکنند؛ یعنی از پیامرسانهایی که شما دارید میگویید استقبال نمیکنند. این نظرسنجی را در اختیار بسیاری از مجموعههای تصمیمگیر هم قرار داد و حتی نتایج این نظرسنجی را برای بسیاری بهاصطلاح پرزنت هم کردیم. به دلایلی که حالا بعضیهایش را من میدانم و بعضیهایش را هم واقعاً نمیدانم، حمایتهای جدی از یک سری از پیامرسانهای داخلی شد. آمار اخیر ما میگوید میزان استقبال از پیامرسانهای داخلی سه درصد است! تازه آن سه درصدی که دارند از پیامرسانهای داخلی استفاده میکنند از پیامرسانهایی مثل تلگرام، اینستاگرام، توییتر و فیسبوک و… هم استفاده میکنند، ولی این را هم دارند.
چرا؟ مگر ما نتیجۀ این نظرسنجی را در اختیار نگذاشتهایم تا بر اساس آن تصمیم بگیرند؟ گهگاهی کسی یا کسانی نمیخواهند کار شود! یک مسئول اول باید خودش سر این مسئله توجیه باشد که یک تصمیم چه آسیبهایی ممکن است برای خودش و مملکتش ایجاد کند. صرف اینکه بیایید بگویید من این تصمیم را گرفتم و تا آخرش هم هستم، به نظر من اشتباه است. در حوزۀ خبر هم من احساسم این است که کاملاً الان همه فهمیدند، اما ارادهای نیست. شما دیدید که مجلس در یک برههای نمیخواست اجازه دهد که عکاس به داخل مجلس برود؛ یعنی همین نمایندۀ ملتی که یکی از کارهایش «شفافسازی» است و اصلاً ما آنها را انتخاب کردیم برای همین کار (ما که دسترسی به شفافیت نداریم و از آنها میخواهیم برای ما آن شفافیت را بیاورید) خودشان آمدند مصوب کردند که عکاس وارد صحن مجلس نشود یا ورودش محدود شود (به دلیل یک سری عکسهای خبری که از چرت زدن و… منتشر شده بود). خب این چه معنیای میدهد؟ شما باید خودت را تطبیق بدهی که چرت نزنی، نه آن کسی که دارد چرت تو را عکاسی میکند. حالا چرت که میگویم به معنای عام است؛ یک جایی هم هست که تو داری تخلف مالی میکنی.
واقعیت این است که ما از رسانه دو بحث را انتظار داریم و در کل سانههای ما دو دسته هستند: یکی رسانههای رویدادمحور (این اتفاق افتاد، اینجا و آنجا) و دوم رسانههایی که سوژهمحور و جریانساز هستند. رسانههای ما فقط رویداد را گزارش میکنند، رویداد هم عمقی ندارد. شاید یکی از تفاوتهایی که ما با یک سری رسانههای استاندارد دنیا داریم، تیم فکری قوی آنهاست. آنها حداقل در رسانههای داخلی میآیند ساعتها فکر میکنند و خبرنگار ویترین کار است. ولی ما انتظار داریم خود خبرنگار فکر کند، خودش مطالعه کند، خودش برای خودش سوژه تعیین کند، خودش برود آن مسئول مرتبط را پیدا کند و بعد هم چیزی را که تهیه میکند به قول شما خودش سانسور کند و منتشر نکند!
چه انتظاری است وقتی شما اجازه نمیدهید زحمت خبرنگار منعکس شود، دوباره برود خبر تهیه کند؟! از آنطرف نگاه کنیم؛ مگر خبرنگارهایی نبودند که به موضوعاتی، مثلاً دانشجویان ستارهدار، پرداختند؟ خب اینها را خبرگزاریها آمدند بُلد کردند دیگر. به نظر من اگر مسئولی تجربۀ گذشته را ببیند، مطمئن میشود که نمیشود پنهانکاری کرد و ما باید به سمت شفافیت برویم. آفت کشور ما شاید این باشد که رسانه هم دیگر دنبال شفافیت نیست. من نمیخواهم باز کنم که مثلاً کدام رسانه یا کدام سرویس رسانهای مثلاً بهنوعی در جهت تأیید خطمشی فلان وزارتخانه است، اما این موارد وجود دارد. اگر رسانه واقعاً آزاد باشد و بدانند که نمیشود در تصمیماتش از بیرون نقش داشت، اتفاقات خیلی خوبی میافتد.
من برای اینها مصداق دارم، مثلاً ما در خبرگزاری ایسنا به موضوع مشخصی میپرداختیم و حتی تا مرز اینکه «این خبرنگار را برکنار کن» هم پیش رفتیم. یا در خبرگزاری ایکنا به اینکه چرا دانشآموزان مدارس از دوم دبستان تا دیپلم قرآن میخوانند ولی روخوانی و روانخوانی بلد نیستند، میپرداختیم. بررسی میکردیم که مگر یادگیری این زبان سخت است؟ میگویند زبان چینی را طی دوسال میتوان فرا گرفت! نه اینکه فقط متن بخوانند، بلکه زبان را یاد میگیرند. پس چرا ما در موضوع آموزش قرآن نتوانستیم به موفقیتهای چشمگیری برسیم؟ در حالی که در صداوسیما شبکهای به نام قرآن داریم و… ما به بررسی این چرایی میپرداختیم، اما نیمههای راه نگذاشتند.
شما وقتی میخواهید از موضع آسیبشناسانه وارد شوید، باید بپذیرید که هزینههایش را هم بدهید و به نظر من رسانهای که وابسته به نهادهای حاکمیتی و دولتی است نمیتواند هزینه بدهد، چون تهش این است که تو هم در بازی هستی؛ یعنی تو هم یک جای دیگر این بازی هستی. نه اینکه در آن بازی باشیها. مثلاً تو در یک تیمی هستی که داری فوروارد بازی میکنی و او دارد دفاع میکند و میگوید آقا، من دارم برای تو دفاع میکنم. تو که داری گل میزنی و بهت پاس میدهم، من با همین روش دارم به تو پاس میدهم که گل بزنی. مثلاً من که با خشونت توپ را میگیرم و برای تو سانتر میکنم تا تو گل بزنی، تو نمیتوانی بیایی بگویی که چرا من مدافع خشنی هستم! من خشن هستم که تو گل بزنی. ما در همان موضوع ایکنا که عرض کردم به چند نکته رسیدیم، یکی اینکه نیروی انسانی متخصص آموزش قرآن نداریم. ایراد هم معلوم بود، چون معلم ورزش یا معلم روانشناسی میرفت قرآن درس میداد. میگفتیم هیچ جای دنیا رسم نیست که وقتی یک زبان یا یک فن را میخواهی یاد بدهی آدمی که متخصص نیست بیاید یاد بدهد. هرکس بر اساس چیزی که یاد گرفته باید تدریس کند. معلوم است وقتی که تو فنون را رعایت نمیکنی او هم نتواند روخوانی کند. یکی دیگر درباره نگارش بود. بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که شما در قرآنی که دارید در مدرسه مینویسید «رحمن» و بعد یک الف مقصوره میگذارید و دانشآموز «رحمان» میخواند، ولی در درس فارسی «رحمان» مینویسید. در قرآن مینویسید «سلیمن» و یک الف مقصوره روی آن میگذارید و در فارسیاش «سلیمان» میخواند. بعد این دانشآموز میگوید آقا، اگر آن سلیمان است، خب این هم سلیمان است دیگر. یعنی وحدت رویهای نبود. در هرکدام از این موارد هم یک سری افراد بودند که بالاخره یا با آنها اختلافنظر داشتیم یا اینکه ذینفع بودند. ذینفع به این معنی که پول در جیبشان میرفت و بهلحاظ سازمانی ذینفع بودند. اینها باعث شد که نگذارند به این سوژه بپردازیم.
یا مثلاً درباره حادثۀ تروریستیای که در خوزستان اتفاق افتاد چنین نبود که ما آزادانه بتوانیم موضوع حملۀ تروریستی را پوشش بدهیم، در حالی که اولین عکسها از خبرگزاری ایسنا و ایکنای استانی بیرون آمد. در صورتی که بالاخره اتفاق مهمی است و اگر بنا باشد این منتشر نشود و درباره ابعادش بحث نشود، چه اتفاقی میافتد؟ سانسورش که نتیجۀ مطلوبی ندارد. یا من خاطرم هست که همین هفتههای گذشته در خصوص یکی از صحبتهای امامجمعهای در یکی از شهرها که ما پوشش دادیم، از دفتر امامجمعه تماس گرفته بودند و تکذیب کرده بودند! خبرنگار ما فایل این سخنرانی را روی اینستاگرامش گذاشته بود، بعد زنگ زده بودند که برخورد کنند؛ یعنی پیگیر این بودند که شما چرا گذاشتید خبرنگار این را در اینستاگرامش بگذارد! این رویه در جاهای دیگر دنیا وجود ندارد، من حرفی بیان کردم و این حرف منتشر شده است، اگر میخواستم منتشر نشود نباید بیان میکردم.
از طرف دیگر، شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که در عرصۀ رسانه یک گروه مانند چهگوارا باشد و بگوید من قید زندگیام و همهچیزم را میزنم که این موضوع تا آخر پیگیری شود. شما نباید انتظار فداکاری اینچنینی از کسی داشته باشید. شما باید زمینه را فراهم کنید تا این کار بدون هزینه انجام شود. ممکن است آدمی قید جانش، آبرویش، زندگی مادی و پیشرفتش را بزند و حتی تهدیداتش را بپذیرد و بگوید من دوست دارم در عرصۀ رسانه یک خبرنگار مستقل باشم. ولی چند تا از اینها توانستند به جایی برسند؟ یا توانستند کاری کنند؟
به نظر شما یکی از ایرادات در این زمینه این نیست که ما امنیت ملی را خیلی موسع تعریف کردهایم؟
شما بخواهید به آموزشوپرورش هم نقد کنید، موضوع امنیتی است، اگر به سازمان تبلیغات هم یک چیزی بگویی، موضوع به امنیت برمیگردد، حتی وزارت ورزش هم. در صورتی که حرف شما درست است، امنیت آنقدر وسیع نیست. من معتقدم که نظام (نظام به معنی کلان) اگر به این نتیجه برسد که رسانه برایش نوعی فرصت است نه تهدید، خیلی از مشکلات حل میشود؛ یعنی به این برسد که من باید یک سری وظایف را از طریق نظارتهایم و سازمانهای نظارتی انجام دهم. اصلاً باید گروهی بر خود این سازمان نظارتی نظارت کند. خب چه کسی باید نظارت کند؟ من قبول دارم که ما بهخاطر شاکلۀ کشورمان چند حوزه برایمان خیلی تابو شده است. یکی از اینها موضوع امنیت است و هیچکس مخالف این نیست که امنیت ملی خط قرمز است. ولی باید حدود این امنیت ملی مشخص باشد و چنین وسیع تعریف نشود. اگر من که مثلاً مدیرعامل یک رسانه هستم بترسم، خبرنگارم از من عقبتر راه میرود. من نباید انتظار داشته باشم او فراتر از من رفتار کند. زمانی در همین خبرگزاری ایکنا بچهها را جمع کردم و گفتم برای ما خط قرمزی تعریف کردهاند که ما نباید خط قرمز را رد کنیم، ولی این به معنای این نیست که ما به خط قرمز نزدیک هم نشویم.
یک وقت به شما میگویند خط قرمز اینجاست و شما میروید پنج تا خیابان آنطرفتر میایستید، یک وقت هست که میگویند خط قرمز اینجاست و میآیید کنار خط قرمز میایستید و میگویید من دقیقاً مماس با خط قرمز حرکت میکنم. وضعیت آدمی که مماس با خط قرمز حرکت میکند با کسی که پنجاه صد متر آنوَرتر است یکی است؛ یعنی هیچکدام خط قرمز را رد نکردند. ولی ما بهخاطر اینکه خاطرجمع باشیم یکذره هم فرمان را اینطرف نمیگیریم که خط قرمز را رد کنیم، میآییم آنجا میایستیم.
این وضعیت ماست. یک کسی میگوید اصلاً فساد را نگو، یک کسی هم میگوید فساد هست و باید گفته شود، ولی خط قرمز و هنجارهای اخلاقی جامعه نباید از بین برود و مردم هم اگر ببینند این اتفاق میافتد، به نظر من کمکم عادت و اعتماد میکنند.
بحث دیگری مطرح است و مدام میگویند چرا مردم ما شایعه را باور و منتشر میکنند؟ بهخاطر اینکه ما خودمان این زمینه را فراهم کردیم؛ یعنی خود رسانه بسکه اجازه نمیدهد خبرها از مجرای درست و حرفهای بازنشر شود، مردم هر شایعهای را باور میکنند. الان ما در وضعیتی هستیم که مردن یک هنرمند هم امنیتی است و بعضی میگویند اگر فلان اتفاق افتاد چند روزی نگویید. حتی زمانی که من در زیباسازی بودم، بهمحض اینکه آقای هاشمی رفسنجانی از دنیا رفتند، یکی از بحثها این بود که تبلیغات چه بزنیم؟ اصلاً بزنیم یا نزنیم؟ بالاخره ایشان یکی از اولینهای نظام بوده و حالا از دنیا رفته است. ما برای افراد دسته دوم و دسته سومی که از دنیا میرفتند در شهر تبلیغات میزدیم. اما سر مرحوم آیتالله هاشمی مانده بودیم که چه کاری انجام بدهیم؟ محتوایش چه باشد؟ عکسش چه باشد؟ عکس تنها را بزنیم یا عکس دستهجمعی با بزرگان نظام؟ خب کسی از دنیا رفته و روال هم این است که ما باید طبق بقیۀ چیزها انجام بدهیم، اما برای ما به این راحتی نبود.
نکتۀ من این است که اگر همین الان که شما اینجا هستید خبر برسد که اتفاقی افتاده و شما موقعی که میخواهید ماوقع را بگویید مکثی کنید و به این فکر کنید که بگویید یا نگویید، یعنی آزادی ندارید. یکی از اتفاقاتی که در واقعۀ پلاسکو افتاد این بود که وقتی خبرنگار جلو دوربین داشت حرف میزد، ساختمان پلاسکو ریخت (در فیلم چهارراه استانبول همین تصویر را گرفتند). این به نظر من یعنی یک خبر: «ببینید ساختمان ریخت». تو داری گزارش میکنی و همان لحظه ساختمان ریخت. حالا اگر هیچ دوربین و خبرنگاری نبود، آن وقت چطور میخواست گزارش شود؟ به نظر من اخلاق در رسانه و امر اطلاعرسانی یعنی منِ خبرنگار همان چیزی را که واقعاً میبینم بازتاب دهم و حقیقتاً در کشور ما اصلاً اینطوری نیست.
از طرف دیگر، نباید حب و بغضها را در روند اطلاعرسانی و خبرپراکنی وارد کنیم. من همیشه با بچههای سرویس ورزشی ایسنا شوخی میکنم، استقلالی و پرسپولیسی هستند دیگر. اما اگر کسی واقعاً خبرنگار خبر ورزشی است و خودش طرفدار تیم خاصی است، بخواهد خبری را مخابره کند و نظر شخصیاش را بگوید، این به همان اندازه بد است که شما بخواهید یک خبر سیاسی، یک خبر دینی و یک خبر اجتماعی را با نظر شخصی بگویید.
ویژگی یک خبرنگار این است که خبر را بدون سوگیری منتشر کند. من شاهد دینی هم دارم، میگویند در قضیۀ حضرت سلیمان هدهد نقش خبرنگار را بازی میکرد؛ یعنی خبر را بدون هیچ کموکاستی برای حضرت سلیمان بازگو میکرد. یا میگویند هدهد در جایی ورود پیدا کرده بود که به او مربوط نبوده و حضرت سلیمان او را موأخذه کرده بود. خبرنگار هم نباید در جایی که به او مربوط نیست ورود پیدا کند. در جایی که متناسب با وظیفهاش است باید ورود پیدا کند، خبرنگاری به معنی همهجا سرک کشیدن نیست. متأسفانه ما بیشتر از اینکه بخواهیم ماوقع را بگوییم تا مخاطب خودش تحلیل کند، تحلیلها را نشر میدهیم. این است که به نظر من باعث میشود اعتماد نباشد.
خیلی از خبرنگارها همیشه گله دارند که حقوق دریافتیشان کافی نیست و این باعث میشود از رسالت اصلیشان و از وظیفههای حرفهایشان و طبیعتاً در بعضی مواقع از اخلاق حرفهای دور شوند، واقعاً به نظرتان این موضوع باعث سختتر شدن زیست اخلاقی نیست؟
اتفاقاً قبل از اینکه شما بگویید میخواستم این را مطرح کنم. یکی از دلایلی که در کشور ما به موضوع اخلاق رسانهای زیاد توجه نمیشود خود خبرنگارها هستند. واقعیت این است که (البته به نظر من) خبرنگاری شغل نیست. من هیچوقت نمیروم خبرنگار شوم، چون دوست دارم شغل داشته باشم؛ یعنی اگر بخواهم شغل نداشته باشم، میروم خبرنگار میشوم.
در مجموعۀ ما، مجموعۀ جهاد دانشگاهی، شاید 90 درصد بچههای خبرگزاری ایسنا به اندازۀ متوسط کسی که حقوقی معمولی میگیرد، حقوق نمیگیرند؛ یعنی حتی در جهاد دانشگاهی هم به اندازۀ یک کارشناس جهاد حقوق نمیگیرند. ولی واقعیت این است که تمامش این نیست؛ یعنی بالاخره همین الان هم خبرنگارهایی داریم که با همین شرایطی که شما دارید میگویید دستوپنجه نرم میکنند و کار خود را هم بهدرستی انجام میدهند. شما هرچه وابستگی را به حقوق بیشتر کنید به همان اندازه مجبور هستید از اخلاق حرفهای دور شوید. انگار یک چیز عکس است؛ یعنی هرقدر طرف به معیشت، پست و جایگاهش وابسته باشد، به همان اندازه از اخلاق حرفهای دور میشود. این نه در خصوص خبرنگاری، بلکه درباره دیگران هم صدق میکند، مثلاً در خصوص همین افرادی که مدیر هم هستند. معتقدم که وابسته شدن به حقوق میتواند ما را از اخلاق حرفهای دور کند، چه خبرنگار، چه مدیر و چه کارشناس. اشتباه نشود، این به این معنا نیست که حقوق نگیرند. من باید سطح زندگیام را بهگونهای تعریف کنم که در متوسط جایی که قرار میگیرم بتوانم با آن زندگی کنم. اگر من متناسب با شغلم مدام زندگیام را تعریف کنم، باعث میشود وقتی میگویند تو بازنشسته شدی و بخواهند صندلی را ترک کنم، دستوپایم بلرزد، چراکه زندگیام چنان تعریف شده که اگر این پست را داشته باشم میتوانم زندگیام را اداره کنم و اگر نداشته باشم نمیتوانم. اما اگر من بگویم که نه، من یک حدی از زندگی و یک حدی از رفاه را میخواهم که این حد از رفاه من ممکن است پنج پله پایینتر هم تأمینش کند. من روی همان میبندم. میگویم من الان اینجا نشستم، ولی زندگی من بر مبنای پنج پله پایینتر از این است که دارم مدام جلو میروم که اگر فردا روزی خواستم جواب کسی را بدهم و استعفا بنویسم دستودلم نلرزد. به نظر من اینکه خبرنگار امکانات خوبی داشته باشد هیچ اشکالی ندارد. ولی اگر بخواهد زندگیاش را متناسب با امکانات ببندد، یک جایی مجبور میشود از مبانی و چارچوبهای اخلاقی خودش عدول کند؛ یعنی یکمرتبه در تعارض بین منافع و رسالت اخلاقی مجبور میشود منافع خودش را انتخاب کند. شاید این استدلال من نباشد، بلکه تجربۀ من باشد؛ یعنی با توجه به مواردی که دیدم، میگویم. حداقل در مدیران چنین است. وقتی شما مدیر مجموعه میشوید، میگویید خب، من خانهام در فلان جاست و باید به فلان جا بروم یا مبلمان خانهام این است و باید فلان شود. وام بگیرم و قسط هم که دیگر میتوانم بدهم، چون حقوقم زیاد شده دیگر، بعد یکمرتبه به هر دلیلی این ساختار ممکن است بشکند.
آقای دکتر، مسئله «بقاء» است. اصلاً مسئله «سطحبندی» نیست. شما همین الان میفرمایید یک کارشناس در خود بدنۀ جهاد از خبرنگاران زیرمجموعۀ همان سازمان بیشتر حقوق میگیرد. این واقعاً یک معضل است. در صورتی که خبرنگاری و روزنامهنگاری در کشورهای پیشرفته یکی از شغلهای پردرآمد است. ما نمیگوییم اصلاً به آنجا برسد، ولی حداقل متوسط جامعه باید رعایت شود دیگر. منبع امرارمعاش خبرنگار شغلش است و شغل سختی هم هست. مثلاً کارشناس جهاد واقعاً کارش سختتر از کار خبرنگار خبرگزاری ایکنا نیست.
بله نیست. چند اتفاق دیگر هم در جهاد میافتد. مثلاً اینها از مزایای جهاد بهرهمند نمیشوند. مثلاً از فرصت تحصیلی و مأموریت هم بهرهمند نمیشوند. دلیلش هم این است که این خبرگزاریها هیچوقت احساس اینکه وابستگی عمیقی به جهاد دارند برایشان تعریف نشده است. من قبول دارم. به نظر من اگر امنیت روانی مناسبی برای خبرنگاری که در زمره کارهای پراسترس و سخت قرار میگیرد در نظر بگیریم، این حرف شما درست است.
ولی از آنطرف هم مسائل دیگری وجود دارد. این نباید به معنی وابسته کردن خبرنگار باشد و خبرنگار هم فقط به مسائل مالی توجه کند. من خبرنگاری را میشناسم که در شرایط بد سیاسی کشور (که دیگر تو باید طرف خودت را مشخص میکردی) صبح در رسانهای اینطرفی مینوشت و بعدازظهر در رسانهای آنطرفی. وقتی هم به او گوشزد میکردیم میگفت: «من که کاری نمیکنم، آن رسانه از من این را میخواهد و این رسانه این را میخواهد.» این مسائل هم وجود دارد به هر حال. شاید هم الان بهعنوان طنز تعریف کند که من صبح تحلیل این روزنامه را مینوشتم و بعدازظهر دقیقاً متضاد آن را مینوشتم. واقعیت این است که به نظر من خبرنگارها واقعاً از لحاظ امکانات، مزایا، حقوق و سختی کار خیلی در شرایط خوبی نیستند. البته وقتی من خبرنگار را میگویم عکاس و دیگر کسانی هم که در این مجموعهها کار میکنند مدنظرم است.
ما شاهد هستیم که کشورهای پیشرفتۀ دنیا کلاً دو خبرگزاری دارند. در ایران نزدیک به حدود 90 خبرگزاری فعال داریم. همین خودش بیاخلاقی نیست؟ همه هم اکثراً وابستهاند به بودجۀ دولتی و بیتالمال که عملاً تریبون یک نهاد خاص شدهاند.
از لحاظ آییننامهای خیلی از اینها خبرگزاری نیستند. یک بحث ما هم این است که ما باید بین سایت خبری و خبرگزاری تفکیک کنیم، خیلی از اینها سایت خبری هستند. ما در خبرگزاری خبر میزدیم و بعد به هر دلیلی به این نتیجه میرسیدیم که این خبر را برداریم. بعد یک سایت خبری آمده بود این خبر را از ما گرفته بود و به نقل از ما هم زده بود، ما برمیداشتیم، آنها برنمیداشتند! میگفتیم ما منبع خبر هستیم، اما برنمیداشتند. به نظر من وزارت ارشاد باید بیاید تعیین تکلیف و به این موضوع رسیدگی کند که من اگر بهعنوان یک شخص حقیقی بودجهاش را دارم، پولش را دارم و آدمهایش را هم دارم، میآیم یک سایت خبری راهاندازی میکنم. میدانید که قوانین سایت خبری مثل خبرگزاری نیست. الان این خبرگزاری یک مدیرمسئول دارد که هر اتفاقی بیفتد، این مدیرمسئول باید پاسخگو باشد، اما سایت خبری چنین نیست. سایت خبری خیلی چیزهایش گمنام است. این کثرتی که شما میگویید یک دلیلش علاقۀ خیلی زیاد مدیران رسانهای است که هرکس به هرجا میرسد سریع اول روابطعمومیاش را تقویت میکند و دلیل دیگر هم به نظر من همان وضعیت سیاسی است که طرف دوست دارد رسانهاش دست خودش باشد.
انتهای پیام