به گزارش ما آنلاین، با گذشت چند ده سال از عمر نهادی به نام روابطعمومی، هنوز هم صاحبنظران بر سر جایگاه واقعی و حقیقی روابطعمومی اختلاف نظر دارند؛ عدهای روابطعمومی را تا حدی بالا برده كه گاهاً در بالاتر از مدیریت ارشد نهادها و سازمانها قرارش میدهند و عدهای هم چنان تنزل مقامش میدهند كه آن را تا حد یك تداركاتچی پایین میآورند؛ اما واقعاً روابطعمومی چیست؟ چگونه است كه در تمام طول سالهای فعالیت نهادی به نام روابطعمومی، تعریفی مشخص از جایگاه آن به عمل نیامده و هنوز هم نمیآید و اگر هم میآید، محل مناقشه است و تردید؟
دغدغههایی از این دست ما را بر آن داشت تا یكی از مسائلی كه در طول سالهای گذشته حداقل در ایران محل تردید اهل نظر بوده است را كنكاشی كارشناسی كرده، شاید بتوانیم از این منظر گرهی را از گرههای روابطعمومی در ایران بگشاییم.
روابطعمومی با این فرض كه بپذیریم «دانشی است كه به وسیله آن سازمانها آگاهانه میكوشند به مسؤولیت اجتماعی خویش عمل کنند تا بتوانند تفاهم و پشتیبانی كسانی را كه برای مؤسسه اهمیت دارند بهدست آورند»، اساساً حرفهای مدیریتی است یا ارتباطی؟
طرح این سؤال به ضرورتی بازمیگردد كه این روزها بیش از هر زمان دیگری به دغدغه اهالی روابطعمومی ایران تبدیل شده است و فعالان این حرفه میكوشند هر كدام از منظرگاه اندیشگی خود بدان پاسخ گویند.
در واقع پرسش این است كه چنانچه روابطعمومی حرفهای ارتباطی است (همانطور كه به نظر میرسد بیشتر اساتید ارتباطات بر آن نظر مشابه دارند) پس چرا چالشهای روابطعمومی بویژه چالشهای مدیران روابطعمومی در سازمانها یا نهادها، اساساً مدیریتی است و نه ارتباطی؟
اگر همانطور كه از تعریف دایرهالمعارف آمریکانا از مفهوم روابطعمومی بر میآید، روابطعمومی «یک زمینه فعالیت است مربوط به روابط سازمانهای صنعتی، شرکتها، مشاغل، دولت، اتحادیهها یا سایر سازمانها که هریک با مردمی چون کارمندان، مشتریان، سرمایهداران، تهیهکنندگان، اعضای احزاب سیاسی یا عامه مردم روبهرو هستند، کارهای روابطعمومی شامل است بر تقویم افکار عمومی، ارزیابی و تفسیر آن به حسب منافع یک سازمان، شناساندن سازمان به مردم مربوط به خود و همچنین آن مردم به سازمان.»
پس چگونه است كه حداقل در ایران وحدت نظری در این خصوص وجود ندارد و كار تا آنجا پیش میرود كه عدهای عنوان میكنند روابطعمومی از اساس حرفهای مدیریتی است و نه ارتباطی؟ به عقیده مدافعان این نظریه كه اتفاقاً كمتعداد هم نیستند، مدیریت یعنی فرآیند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات و هدایت و کنترل آنها به سمت دستیابی به اهداف سازمانی بر اساس نظام ارزشی مورد قبول و بر اساس همین تعریف هم هست كه روابطعمومی را به عنوان بازوی اجرایی سازمان، پیادهكننده یك چنین سیاستهایی میدانند و از همینرو هم هست كه آن را حرفه و فنی مدیریتی میدانند و نه ارتباطی.
حتی این عده دیدگاه «ركس هارلو» كه از پیشقدمان روابطعمومی در جهان است را هم به عنوان سندی بر مدعای خود عنوان میكنند؛ آنجا كه وی میگوید: «روابطعمومی بخشی از وظایف مدیریت سازمان است. عملی است ممتد، مداوم و طرحریزی شده كه از طریق آن افراد و سازمانها میكوشند تا تفاهم و پشتیبانیرسانی را كه با آنها سرو كار دارند، بهدست آورند».
به نظر میرسد تمام این اختلاف نظرها تنها به یك عامل بر میگردد و آن هم چیزی نیست جز برداشت غلط از وظایف و كاركردهای روابطعمومی در ایران. یعنی اگر وظایف روابطعمومی در نظر هر دو دسته بالا تنها به وظایف اجرایی و تشریفاتی ختم شود، همان بهتر كه روابطعمومی را حرفهای مدیریتی بدانیم، چرا كه به واقع تنها با مدیریتی دانستن آن است كه میتوان به بهترین شكل هم دانشجو تربیت کرد و هم كارهای سازمان را به پیش برد اما نكته اتفاقاً همینجاست، زیرا وظایف اصلی روابطعمومی نه وظایف خدماتی و تشریفاتی بلكه وظایف بسیار مهم و استراتژیك پژوهشی و تحقیقاتی است و درست در همینجا هم هست كه باید با قاطعیت گفت روابطعمومی حرفهای ارتباطی است.
اگر بپذیریم سنجش افكار عمومی و مخاطبان سازمان یكی از فعالیتهای عمده و مهم روابطعمومی است، خود به خود به این نتیجه میرسیم كه بهرهگیری از روشهای پژوهشی و تحقیقاتی، مهمترین فعالیت در مسیر دستیابی به اهداف روابطعمومی است و به همین دلیل هم هست كه امروزه در روابطعمومیهای نوین وكارآمد، تحقیقات وپژوهش بویژه
در حوزه سنجش افكار به وظایف اصلی و مهم روابطعمومیها تبدیل شده است.
چنین روابطعمومی با این وظایف است كه تخصص ارتباطات را میطلبد و هیچ فارغالتحصیلی در رشته مدیریت، نمیتواند تحقیق و پژوهش در حوزه افكار عمومی را به تمامی حتی درك كند چه برسد به آنكه بخواهد آن را عملیاتی هم کند. البته كارشناسان و مدیران روابطعمومی باید كه نه تنها با علم مدیریت كه با سایر علوم مرتبط نیز به صورت حداقلی آشنا باشند و تنكیكهای مدیریت را در برنامهها و نوع اجرایشان عمل کنند ولی این به هیچ روی نمیتواند برعكس باشد، زیرا اصل و اساس روابطعمومی ارتباطات است و مدیریت حداكثر یكی از شاخههای فرعی آن محسوب میشود. اگر هم این روزها میبینیم یا میشنویم زمزمههایی را برای غیرارتباطی و مدیریتی خواندن روابطعمومی، تنها و تنها عامل آن را باید در دور شدن روابطعمومیها از وظایف اصلیشان دانست و نه بحثی با پایه و اساس علمی و آكادمیك….
انتهای پیام