به گزارش ما آنلاین، با گسترش فناوری ارتباطات و اطلاعات، شاهد ظهور الگوی جدیدی از زندگی اجتماعی هستم که مانوئل کاستلز آن را جامعه شبکهای میخواند. از جمله ویژگیهای جامعه شبکهای انتقال آنی اطلاعات و امکان ارتباط همزمان افراد در نقاط مختلف از یک سو و ضرورت بهرهبرداری بازیگران سیاسی از رسانههای آنلاین برای اثرگذاری بر تحولات سیاسی از سوی دیگر است. این ویژگیها در کنار در دسترس بودن شبکههای اجتماعی برای همه افراد منجر به افزایش مشارکت سیاسی کاربران این شبکهها در فضای آنلاین شده است. بههمین خاطر امروزه نوع کنشگری سیاسی دچار تغییر معنا شده است و حتی نوع سیاستورزی بازیگران سیاسی و مسئولان حکومتی نیز دچار تحول شده است. شبکههای اجتماعی مجازی با امکانات جدید در معنا و نوع عضویت در گروههای سیاسی تحول ایجاد کرده، به رسانههای رسمی بدبین است، «رهبری واحدی را به رسمیت نمیشناسد، اَشکال سازماندهی رسمی و صوری را رد میکند و بهجای آن، بر بحث و تصمیمگیری جمعی در شبکههای اجتماعی تکیه نموده» و در یک کلام عرصه سیاسی جدیدی را خلق کردهاند.
وضعیت جدید و آشفتگی سیاسی
تحولات مذکور، مفاهیم شناختهشده اجتماعی و سیاسی را نیز به چالش کشیده است و بیش از گذشته نارسایی و عدم کفایت آنها را در توضیح وضعیت و واقعیتهای موجود نشان میدهد. به همین جهت در این عرصه جدید، مفاهیم گذشته دستخوش تحولاتی شدهاند. از جمله این مفاهیم دموکراسی و فرهنگ دموکراتیک است. مشارکت سیاسی دیگر در معنای نهادی آن خلاصه نمیشود، نوع جامعهپذیری سیاسی افراد باوجود این شبکهها تغییر کرده است، عوامل موثر و جدیدی در پیروزی جنبشهای سیاسی ایجاد شده است و به دلیل آسانتر شدن رواج شایعات در شبکهها و تعدد منابع خبری، اعتماد عمومی به راحتی ایجاد نمیشود. علاوه بر این سطوح مدارا و رواداری تغییر کرده و میزان رواداری در مسائل فرهنگی و سیاسی دستخوش تحول شده است. در یک کلام رسانه و شبکههای اجتماعی آنلاین دچار آشفتگی در زندگی سیاسی شدهاند. برای فهم این آشفتگی در شکل و محتوای ارتباطات اجتماعی و سیاسی، نه فقط به پژوهشهای مستمر نیاز است، بلکه همچنین بازتعریف مفاهیم رایج یا مفهومسازی جدید را در حوزه سیاست ضروری میکند. ما نیاز داریم نهتنها شکل فعلی آشفتگی سیاسی را بلکه تاثیرات آن بر دموکراسی، نمایندگی، جامعه و دولت را نیز بفهمیم. این فهم از طریق بررسی شاخصهای فرهنگ دموکراتیک که متناسب با دنیای سیاسی جدید حاصل از توسعه شبکههای اجتماعی آنلاین باشد، امکانپذیر است. بهنظر میرسد که شبکههای اجتماعی مجازی باعث افزایش کثرتگرایی شده است، اما نه در معنای گروهی آن بلکه به معنای نوعی هرج و مرج و بینظمی؛ چراکه در دنیای جدید، «فعالیتها از پایین میجوشند و بهجای سازمانها، پلتفرمهای تکنولوژی به این فعالیتها کمک میکنند و جایی است که مرزهای سازماندهی مبهم است و گاهی ناپدید میشود.
مورد توئیتر
در میان شبکههای اجتماعی مورد استفاده ایرانیان، توئیتر بیش از شبکههای اجتماعی دیگر نظیر اینستاگرام و تلگرام بر حوزه سیاست تمرکز دارد. سرشت توئیتر بهگونهای است که برای اعلام نظرهای سریع و مختصر خصوصا رویدادهای مرتبط با حوزههای عمومی و سیاسی مورد استفاده عموم کاربران قرارمیگیرد. این شبکه در ایران نیز عمدتا از جانب فعالان عرصههای عمومی و سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین به علت اشتراکگذاری توئیتهای پرلایک در شبکههای اجتماعی پرمخاطبتری نظیر تلگرام و اینستاگرام، جریان رسانهای از توئیتر به سمت دیگر شبکهها است. اگرچه میزان کاربران توییتر در ایران زیاد نیست و طبق آخرین نظرسنجی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) در خرداد 1401، فقط 3 درصد از مردم از توییتر استفاده میکنند؛ اما این پلتفرم تأثیر زیادی بر سیاست در جامعه ایران دارد؛ چراکه بسیاری از فعالان رسانهای و سیاسی در داخل و خارج از ایران در توییتر فعال هستند و از آن اثر میپذیرند. علاوه بر این، موضوعات داغ در توییتر، از طریق دیگر پلتفرمها نظیر تلگرام و اینستاگرام منعکس میشود و عموم کاربران رسانهها و شبکههای اجتماعی از طریق بازنشر توییتها در این پلتفرمها، از موضوعات داخل آن اثر میپذیرند. همه این عوامل نقش و اهمیت توییتر را برجسته میکند و این در حالی است که تا کنون اثرات سیاسی توییتر فارسی بر جامعه ایران مورد بررسی وسیع و دقیق قرار نگرفته است.
از سوی دیگر، سرعت تحولات در توئیتر بسیار زیاد است و همین امر به گسترش بینظمی و هرج و مرج موجود در این شبکه دامن میزند. توئیتر فقط ابزار بیان نظرات مختلف درمورد رویدادها و مسائل سیاسی نیست بلکه فضایی است که امکان تعامل و تأثیر و تأثر میان کاربران را درمورد این رویدادها فراهم میکند. به عبارت دیگر در جریان کنشها و واکنشهای ارتباطی افراد در این شبکه، نظرات سیاسی و حتی رویکردهای کلان کاربران میتواند دستخوش تحول و دگرگونی شود. همه این عوامل نقش و اهمیت توئیتر را برجسته میکند و این در حالی است که تاکنون نقش توئیتر بر فرهنگ سیاسی و خصوصا تقویت یا تضعیف فرهنگ دموکراتیک در میان کاربران ایرانی این شبکه مورد بررسی وسیع و دقیق قرار نگرفته است. نحوه تأثیر توئیتر بر ذهنیت و فرهنگ سیاسی کاربران آن موضوعی مورد اختلاف است. برخی عقیده دارند که توئیتر به تقویت دموکراسی و فرهنگ دموکراتیک کمک میکند و برخی دیگر نقشی مخرّب برای آن قائل هستند و بهطور کلی درباره نقش توئیتر در تقویت یا تضعیف فرهنگ دموکراتیک و حتی معنا و شاخصهای این فرهنگ در جامعه شبکهای ابهام وجود دارد.
چرا انجام این پژوهش اهمیت داشت؟
امروز شبکههای اجتماعی مجازی و ازجمله آنها توئیتر، در شکلگیری رفتار سیاسی ایرانیان نقش مستقیمی دارد به نحوی که در آغاز انجام این تحقیق در آغاز سال 98، برخی یکی از عوامل پیروزی نیروهای اصلاحطلب و میانهرو در دو انتخابات مجلس در سال 94 و ریاست جمهوری سال 96 را نقش همین شبکهها عنوان میکردند. پس از آن و در سالیان اخیر نیز، به دلیل فعالیت مستمر فعالان سیاسی و مدنی و اصحاب رسانه در توییتر و نقش آنها در جامعه ایران، نقش این شبکه اجتماعی به شکل روزافزونی افزایش یافته است. بااینحال نقش این شبکهها در باورها و رفتار سیاسی کاربرانشان در فرهنگ ایرانی امری است که کمتر به آن پرداخته شده است.
توییتر نقش ویژهای بر شکلگیری تحولات و مناسبات سیاسی کشور دارد؛ امروزه بسیاری از جریانهای سیاسی تمرکز فعالیت خودشان را بر توییتر گذاشتهاند و نظام سیاسی نیز هزینههای فراوانی در این بخش میکند. توییتری شدن ِ سیاست در ایران، میتواند فواید یا عوارض مختلفی داشته باشد و ضرورت ِ شناخت این فواید و عوارض، اهمیت انجام این پژوهش را نشان میدهد.
با فهم نقش توئیتر در دموکراسی در ایران، سیاستگذاران و جامعهشناسان میتوانند متناسب با این تاثیرات، رفتار مردم ایران را بهتر تحلیل و پیشبینی کنند و سیاستهای مناسب را برای مقابله با آسیبهای حاصل از توئیتر بر رفتار دموکراتیک شهروندان و تقویت مزایای توئیتر بر رفتار دموکراتیک شناسایی کنند. علاوه بر این، این پژوهش میتواند فهم جدیدی برای سایر پژوهشگران فراهم کند تا بتوانند نقش دیگر شبکههای اجتماعی مانند تلگرام و اینستاگرام یا شبکههای اجتماعی مجازی که در آینده متولد میشوند را بهتر ارزیابی و تحلیل کنند. یکی دیگر از فواید این تحقیق، مطالعه نقش توییتر بر فرهنگ دموکراتیک در یک جامعه درحالتوسعه است؛ غالب پژوهشهایی که تاکنون در این زمینه انجامشده، بر کشورهای انگلیسیزبان خصوصا آمریکا تمرکز داشته است و این در حالی است که توییتر در کشورهای درحالتوسعه ازجمله ایران هم تأثیرات زیادی دارد. با توجه به تفاوتهای عمیق نهادی میان کشورهای توسعهیافته و کشورهای درحالتوسعه، لزوما نمیتوان مطالعات توییتر در کشورهای درحالتوسعه را به کشوری مثل ایران تعمیم داد و این امر نیاز به مطالعه مستقلی دارد که در این پژوهش انجامشده است. نهایتا آنکه در دوران جدید و جامعه پساصنعتی و شبکهای شده، نقش خانواده و نهادهای سنتی کمرنگتر از گذشته شده و رسانههای اجتماعی، بهعنوان محیط اطلاعاتی نسل جدید، تأثیر بسزایی بر روند جامعهپذیری و درنتیجه فرهنگ سیاسی آنها میگذارد. ارزیابی از روند جامعهپذیری افراد در این محیط اطلاعاتی جدید، امری ضروری است که در این پژوهش به آن پرداختهشده است.
مؤلفههای فرهنگ دموکراتیک
در یک جمعبندی کلی از مجموع نظریات ارائهشده در خصوص فرهنگ دموکراتیک، خصوصا نظریات اینگلهارت و پاتنام، درباره مؤلفههای فرهنگ سیاسی، میتوان این موارد را وجه مشترک همه این نظریات بهعنوان مؤلفههای فرهنگ سیاسی دانست:
1- تساهل و رواداری فرهنگی و سیاسی
2- اعتماد فردی و نهادی
3- بحث سیاسی
4- مشارکت سیاسی
5- رضایت از زندگی
6- برابری سیاسی
7- همبستگی
8- سرمایه اجتماعی
درخصوص این مؤلفهها ذکر چند نکته ضروری است. اول آنکه بر اساس نظریات گفتهشده، خصوصا نظریه سرمایه اجتماعی پاتنام، این مؤلفهها تحت تأثیر شبکه اجتماعی و روابط هر فرد است و از آن اثر میگیرد و بر آن اثر میگذارد. نکته دیگر آن است که بر اساس نظریات گذار به دموکراسی، فرهنگ توده مردم و فرهنگ نخبگان هر دو میتواند اهمیت داشته باشد. به بیان لوسین پای «در تمام نظامهای سیاسی، حداقل دو فرهنگ سیاسی وجود دارد: یکی فرهنگ سیاسی نخبگان و دیگری فرهنگ سیاسی تودهها». بنابراین چه نظریات عاملیتمحور و نخبهگرا را باید گذار به دموکراسی ملاک قرار دهیم چه نظریات فرهنگی و ساختارمحور را مهم تلقی کنیم، فرهنگ توده و فرهنگ نخبگان هر دو مهم است و مؤلفههای فوقالذکر در هر دو گروه قابل بررسی و مطالعه است.
فرهنگ و قدرت در جامعه شبکهای
آنطور که کاستلز میگوید جامعه شبکهای، جهانی است و با مجموعهای متکثر از فرهنگهایی که تاریخ و جغرافیای هر نقطه از دنیا را به یکدیگر متصل میکند، سروکار دارد و آنها را با یکدیگر تلفیق مینماید. این جامعه در اَشکالی خاص منجر به شکلگیری نظامهای بسیار متنوع نهادی و فرهنگی میشود و کاستلز معتقد است که در جامعه شبکهای، پلتفرمهای شبکههای اجتماعی با ایجاد فرهنگِ اشتراکگذاری، فرهنگ را دگرگون میکنند. کاربران این پلتفرمها از زمان و فضا پیشی میگیرند، تولید محتوا میکنند، پیوندهایی برقرار میکنند و روندها را متصل میکنند. اکنون در هر جنبه از تجربه انسانی، یک جهان شبکهای شده دائمی وجود دارد. او معتقد است که «فرهنگ خودمختاری» ویژگی اساسی فرهنگ در جوامع معاصر است و خودمختاری را به ظرفیت یک کنشگر اجتماعی برای تبدیل شدن به سوژه از طریق تعریف کنش خود پیرامون برنامههای ساختهشده بهطور مستقل از نهادهای جامعه و براساس ارزشها و منافع آن کنشگر اجتماعی، تعریف میکند. آنچه در این تعریف کاستلز از فرهنگ خودمختاری به چشم میآید، بینیازی کنشگر از نهادهای جامعه است؛ ویژگیای که تا پیش از ظهور شبکههای اجتماعی وجود نداشت.
فرهنگ مشترک جامعه شبکهای جهانی، همان فرهنگ پروتکلهای ارتباطی است که به توانمندی رابطه میان فرهنگهای گوناگون، نه براساس ارزشهای مشترک، بلکه برمبنای به اشتراکگذاران ارزش ارتباطات، میانجامد. این بدان معناست که: فرهنگ جدید از محتوا تشکیل نشده، بلکه متشکل از فرایندهاست. فرهنگ یک جامعه شبکهای، درواقع، فرهنگ پروتکلهای ارتباطی میان تمامی فرهنگها در سراسر دنیاست که براساس باورهای مشترک در قدرتِ شبکهسازی و همافزایی حاصل از تعامل با دیگران بسط و گسترش مییابد کاستلز معتقد است که این فرهنگ جهانی، بهجای حرکت به سمت همگرایی بیشتر، به سمت بخشبندی بیشتر میرود. درنتیجه این امر، هویتها بیش از گذشته برجسته میشود. او در آثار خود سه نوع هویت «مشروعیت بخش»، هویت «مقاومت» و «هویت برنامهدار» تعریف میکند که در جامعه شبکهای میتواند شکل بگیرد. او در جامعه شبکهای، چهار نوع قدرت را از یکدیگر تفکیک میکند. قدرت شبکهبندی، قدرت شبکه، قدرت شبکهای و قدرت شبکهسازی چهار نوع قدرتی هستند که در جامعه شبکه وجود دارند. «قدرت شبکهبندی» (networking power) که منتسب به قدرت کنشگران و سازمانهای درگیر در ورود به شبکه است، «قدرت شبکه» (network power) که ناظر بر هماهنگ ساختن و همرتبه کردن ویژگیهای اجتماعی میان بازیگران شبکههای چندگانه است، «قدرت شبکهای شده» (networked power) که به «توانایی رابطهای» برای تحمیل اراده یک کنشگر بر کنشگر دیگر براساس تواناییهای ساختاری نهفته در نهادها میپردازد و «قدرت شبکهسازی» (network making power) که معطوف به برنامهریزی مجدد شبکه و ساختن میدانهای جدیدی برای اعمال قدرت است.
قدرت شبکهبندی، منتسب به قدرت کنشگران و سازمانهای درگیر در شبکههایی است که هسته جامعه شبکهای جهانی را در فراسوی اجتماعها یا افراد انسانی که در این شبکههای جهانی درگیر نیستند، تشکیل دادهاند. این شکل از قدرت براساس سیاست جذب/دفع عمل میکند. قدرت شبکه را میتوان از چشمانداز تحلیل شبکه مطرح کرد. معیارها یا بهاصطلاح، پروتکلهای ارتباطی، پذیرفته شدن یکباره قوانین را رد شبکه تعیین میکنند. در این مورد، قدرت نه از طریق حذف (یا محرومسازی) از شبکهها، بلکه از مجرای تحمیل قوانین جذب (یا برخوردارسازی) در شبکهها به کار گرفته میشود. اساسیترین شکل قدرت از منطق قدرت شبکهسازی تبعیت میکند. در دنیای شبکهها، توانایی به کار گرفتن کنترل بر دیگران به دو سازوکار اصلی وابسته است:
1- توانایی ساخت شبکه/شبکهها و برنامهریزی/برنامهریزی مجدد شبکهها؛ تا حدی که اهداف تعیینشده برای شبکه را محقق سازد؛
2- توانایی اتصال و اطمینان از همکاری شبکههای مختلف از طریق به اشتراک سپاری اهداف مشترک و ادغام منابع؛ آن هم تا زمانی که رقابت با سایر شبکهها را بهوسیله تنظیم همکاری راهبردی از خود دفع کند.
کاستلز معتقد است که روابط قدرت تا حد زیادی وابسته به ساخت معانی از طریق انگاره/تصویرسازی است که این امر منجر به شکلگیری انگارهها/تصاویر در ذهن انسان میشود و به همین دلیل قدرت ِ شبکهسازی را «به معنای ظرفیت ایجاد و برنامهریزی یک شبکه» میداند که بهطور خاص، «منظور، یک شبکه چندرسانهای و ارتباطات تودهای است؛ این قدرت عمدتا به مالکان و کنترلکنندگان شرکتهای رسانهای اشاره دارد که یا شرکتهای بزرگ یا دولتها هستند». بنابراین یکی از خصوصیات مهم جامعه شبکهای در نسبت با قدرت آن است که سیاست بر بال رسانههاست و به دلیل اهمیت قدرت شبکهسازی، مالکان و کنترلکنندگان شرکتهای رسانهای صاحب قدرت قابلتوجهی هستند و به همین شرکتهای بزرگ و دولتها برای تصاحب چنین رسانههایی تلاش میکنند. از این حیث، میتوان ادعا کرد که یکی از تفاوتهای جامعه شبکهای با جوامع پیش از آن انتقال قدرت از سازمانهای سیاسی به سازمانهای رسانهای است. این امر ما را به مفهوم جامعه پلتفرمی نزدیک میکند.
جامعه پلتفرمی
خوزه وان دایک، توماس پول و مارتین دیوال در کتاب اخیر خود با عنوان «جامعه پلتفرمی» ویژگیهای این جامعه که در آن شرکتهای بزرگ قدرت بسیار زیادی دارند و نقش برجستهای در شکل دادن به جامعه شبکهای دارند را بیان کردهاند. آنها معتقدند که در چنین جامعهای« پلتفرمها به قلب جوامع نفوذ کردهاند و بر نهادها، تراکنشهای اقتصادی و اقدامات اجتماعی و فرهنگی تأثیر میگذارند. بنابراین پلتفرمها، دولتها و حکومتها را مجبور میکنند تا ساختارهای قانونی و دموکراتیک خود را تنظیم کنند». نویسندگان این کتاب اهمیت پلتفرمها را تا آنجا بالا بردهاند که معتقدند «پلتفرمهای آنلاین منعکسکننده ساختارهای اجتماعی نیستند: آنها این ساختارهای اجتماعی که ما در آن زندگی میکنیم، تولید میکنند». پلتفرمها بهطور خودکار حجم زیادی داده جمعآوری میکنند؛ هم دادههای محتوایی و هم دادههای کاربردی. ]…[ در حقیقت دادهها زمینه لازم برای پیوند رو به رشد میان پلتفرمها را فراهم میکنند. با استفاده از واسطهای برنامهنویسی اپلیکشنها (APIs)، پلتفرمها دسترسی کنترلشده به دادههای پلتفرم خود را در اختیار شرکتهای پیمانکار میگذارند و به آنها اطلاعاتی دقیق درباره رفتار و ابزارهای سنجش کاربر ارائه میکنند؛ اطلاعاتی که بر اساسشان آنها میتوانند اپلیکیشنها یا پلتفرمهای جدید بسازند. علاوه بر دادهها، الگوریتمها نیز یکی دیگر از اجزاء مهم یک پلتفرم هستند.
طبق تعریف واندایک و همکارانش «الگوریتمها یکی دیگر از عناصر مهم فناورانه هستند که ساختار پیوندی پلتفرمها را تعریف میکنند؛ آنها مجموعهای از دستورالعملهای خودکار هستند که برای تبدیل دادههای ورودی به یک خروجی دلخواه به کار میروند». پلتفرمها از الگوریتمها بهصورت خودکار برای فیلتر کردن تعداد زیادی محتوا و پیوند کاربران به محتوا، خدمات و تبلیغات استفاده میکنند. ویژگی دیگر جامعه پلتفرمی آن است که پلتفرمها بر شکلگیری هنجارهای جدید اجتماعی نقش ایفا میکنند و نوع طراحی آنها میتواند هنجارهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهد. یکی از مثالهایی که در این کتاب در همین رابطه آمده، به ماجرای اطلاعاتی درباره جنسیت در فیسبوک بازمیگردد. «هنگامی که فیسبوک انتقادات زیادی درباره رویکرد دوگزینهای خود نسبت به درخواست اطلاعات درباره جنسیت و گرایش جنسی دریافت کرد، با گنجاندن گزینه هویتی «دیگر» به این انتقادات پاسخ داد. با گزینه «دیگر» این امکان برای کاربران وجود دارد که به اجبار در هر نوعی دستهبندی قرار نگیرند. این تغییر نهتنها ازنظر اقتصادی با استخراج اطلاعات ِتصفیه شده بیشتر مصرفکننده پرمعنا بود، بلکه با گسترش انتخابهای معمول دوگزینهای، هنجارهای اجتماعی را بهطور فعالی تحت تأثیر قرارداد. بنابراین هر پلتفرم بزرگ، می تواند مانند آزمایشگاهی عمل کند که در آن ویژگیهای جدید بهطور دائم روی کاربران آزمایش میشود و این امر مستقیما میتواند بر هنجارهای اجتماعی اثر بگذارد. مشابه این امر در خصوص طراحی سایت دادخواستهای آنلاین (Petition) در کتاب «آشفتگی سیاسی» آمده است؛ نویسندگان آن کتاب نیز توضیح میدهند که چگونه تغییر در طراحی سایت باعث تغییر الگوی رفتار کاربران در امضا کردن یک دادخواست آنلاین شد. اما این شرکتهای بزرگی که در جامعه پلتفرمی صاحب قدرتی اندازه دولتها یا حتی فراتر از آن شدهاند و میتوانند مستقیما هنجارهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهند، کدام شرکتها هستند؟
از اوایل سال 2000، مجموعهای از پلتفرمهای شبکهای شکل گرفتهاند که قدرت زیادی را به چند شرکت بزرگ میدهند که خود را در دروازههای جامعهای آنلاین قرار دادهاند؛ جایی که میتوانند کانونهای کلیدی خدمات اطلاعاتی را کنترل کنند. مرکز اکوسیستم اطلاعاتی حاکم بر فضای آنلاین آمریکای شمالی و اروپا در مالکیت پنج شرکت هایتک است: آلفابت-گوگل، فیسبوک، اپل، آمازون و مایکروسافت که دفتر مرکزی آنها در ساحل غربی ایالاتمتحده آمریکا است.بانفوذترین پلتفرمها، پلتفرمهای زیرساختی هستند که بسیاری از آنها تحت مالکیت و اداره پنج شرکت بزرگ (The big five) صنعت و فناوری قرار دارند. آنها قلب اکوسیستم را تشکیل میدهند که بسیاری از پلتفرمها و اپلیکیشنهای دیگر میتوانند بر اساس آنها ساخته شوند.
روایت مردمنگارانه از فرهنگ سیاسی حاکم بر شبکههای اجتماعی
رسانهها و شبکههای اجتماعی از ابتدای سال 1396 و همزمان با داغ شدن انتخابات ریاست جمهوری در آن سال، اهمیت بیشتری در جامعه ایران پیدا کردند؛ در آن سال تلگرام هنوز فیلتر نبود و مطابق با نظرسنجیها بیش از نیمی از ایرانیان در آن فعال بودند، اینستاگرام تازه در فضای آنلاین مورد توجه قرارگرفته بود و به مرور در دل کاربران شبکههای اجتماعی جا باز کرده بود و توییتر نیز از طریق کانالهای تلگرامی به کنشگران مدنی معرفی شده بود و بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی و رسانهای در آن آغاز به فعالیت کرده بودند. من نیز از نیمه سال 96 در توییتر فعالیت خودم را آغاز کردم و از سال 98 همزمان با تحلیل کلاندادههای توییتری در جریان رویدادهای مختلف، مشاهدات خود را ثبت کردم. در فضای توییتر، به دلیل آنکه بسیاری از کاربران بهصورت ناشناس فعالیت میکنند، روباتها و اکانتهای سازمانی حضور پررنگی دارند تا به پروپاگاندای رایانشی دامن بزنند. تعداد لایکها و ریتوییتها، بهعنوان شاخص اثرگذاری یک توییت و یک گفتمان، ابزاری برای جریانات سیاسی قدرتمند در توییتر شده تا خودشان را بهعنوان اکثریت معرفی کنند و بههمین دلیل نیز سیاست رسوایی در آن از طریق افشاگری علیه رقبا و تخریب آنان، به وفور جریان دارد. این وضعیت به مرور باعث حساسیت کاربران نسبت به لایک و ریتوییت دیگران نیز شده است؛ چراکه توییتر این امکان را فراهم میکند که لایک و ریتوییت هر کاربر روی تایملاین فالوئرهای آن کاربر نمایش داده شود. تحت تأثیر این فضا، لایکها و ریتوییتهای کاربران تبدیل به ابزاری برای مرزبندی با یکدیگر شده و بیاعتمادی و قطبیت را تشدید کرده است. مشابه این رفتار، در فضای توییتر فارسی به وفور دیده میشود؛ جایی که کاربران به دلیل اختلاف نظرهای سیاسی، یکدیگر را بلاک (block)، میوت (mute) یا آنفالو (unfollow) میکنند. روشهایی برای ندیدن و نشنیدن صدای دیگران؛ عملی که باعث فاصله گرفتن عقاید مختلف از یکدیگر، قطبیتر شدن فضای توییتر و تشدید اتاق پژواک در آنجا میشود. این اتفاق در زمانهایی که تنش در جامعه ایران افزایش پیدا میکند و رویدادهای تنشآمیز افزایش پیدا میکند، بیش از گذشته دیده میشود. بهطور مثال در جریان ترور سردار قاسم سلیمانی در عراق و پس از آن ماجرای شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی، این قبیل رفتارها بیش از پیش دیده شد که مشاهدات نگارنده در آن مقطع زمانی نیز مؤید همین امر است.
در آن مقطع به دنبال افزایش خشم در جامعه ایران، حجم کاربرانی که از واژههای بلاک و آنفالو استفاده کردند و به دلیل اختلاف دیدگاه و نظر تصمیم گرفتند تا صدای یکدیگر را نشوند، افزایش یافت. این امر مختص به توییتر نماند و حتی برخی کاربران، دیگران را صرفا به این دلیل آنفالو میکردند که یک فرد با دیدگاه متفاوت را دنبال میکنند. این امر در آن مقطع در پرلایکترین توییت با کلیدواژههای بلاک یا آنفالو که توسط کاربری با نام «پلاک 9» با عکس و آیدی ناشناس، منتشر شده بود دیده میشود. او نوشته بود: ” مامانم ناهار گذاشت دور هم جمع شدیم هرکی تسلیت گفته رو آنفالو یا بلاک کردیم. اون وسط خواهرم گفت من ژوله رُ هم آنفالو کردم، وقتی فهمیدیم تا حالا ژوله رُ فالو میکرده خواهرمم بلاک کردیم.” مشابه با همین روند درباره بهکارگیری عبارات رکیک نیز دیده میشود. در این مقطع و همزمان با ترور سردار قاسم سلیمانی و فاجعه هواپیمای اوکراینی، شدت ناسزا و توهین بهطرز محسوسی افزایشیافته است. مشابه همین اتفاق و افزایش بلاک و آنفالو، در جریان مرگ مهسا امینی نیز مشاهده میشود؛ زمانی که پس از مرگ او و با افزایش التهابات در جامعه، تعداد توییتهای حاوی واژگان بلاک/آنفالو افزایش یافته است. موضوع بلاک و آنفالو کردن، در توییتر محدود نمانده است. در اینستاگرام، و احتمالا تحت تأثیر توییتر فارسی، فرهنگ آن به مرور رواج پیدا کرد؛ بهنحوی که در جریان اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی، دیگران صرفا به دلیل آنکه «سکوت کردهاند» آنفالو میشوند. بهعنوان مثال، در پست اینستاگرامی با حدود 117 هزار لایک، کاربری دیگران را دعوت به آنفالو کردن کسانی کرده است که سکوت کردهاند.
بهعبارت بهتر، آنچه مشاهده میشود آن است که رسانهها و شبکههای اجتماعی که میتوانستند ابزاری برای دیدن و شنیدن عقاید متفاوت باشند، در عمل این امکان را فراهم میکنند که صدای متفاوت خاموش شود و هر کاربری به راحتی تصمیم میگیرد که گوشش را بر دیگر عقاید و نظرات ببندد. همین اتفاق در همین روزها برای من نیز رخ داد؛ زمانی که در قالب یک توییت، نسبت به ایده تحریم توسط اپوزیسیون خارج از کشور انتقاد کردم و نهتنها متهم به مزدوری شدم، بلکه در مدتی کوتاه حداقل 50 نفر من را آنفالو کردند. این همان اتفاقی است که سانستاین از آن بهعنوان «اجتماعات همفکر» و «مشورت در محاصره» یاد کرده است. او معتقد است که اینترنت برای بسیاری افراد بهعنوان بستری برای افراطگرایی عمل میکند، دقیقاً به این دلیل که افراد همفکر با سهولت و فرکانس بیشتری با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و اغلب نظرات مخالف را نمیشنوند. شنیدن مکرر یک باور افراطی، با این ایده که بسیاری از افراد چنین باوری دارند، بهطور قابل پیشبینی باعث میشود که افراد بیشتر در معرض باور آن ایده قرار گیرند. یکی از پیامدهای چنین وضعیتی میتواند درجه بالایی از قطعهقطعهشدن – Fragmentation باشد، زیرا افراد مختلف که شاید باورهایشان چندان دور از هم نباشد، صرفاً به دلیل آنچه میخوانند و مشاهده میکنند، در موقعیتهای بسیار متفاوتی قرار میگیرند. پیامد دیگر قطبیشدن میتواند خطا و سردرگمی زیاد باشد. ماجرا در اینستاگرام و توییتر محدود به بلاک و آنفالو کردن کاربرانی که دیدگاه و عقاید مخالف دارند نیست. تحت تأثیر فضای قطبیشده در این محیط، عقاید و صداهای میانه، فرصت کمتری برای ظهور و بروز دارند تا آنجا که کسانی که در میانه ایستادهاند، به انواع صفتهای منفی، متهم میشوند.
توییتر فارسی؛ دوقطبی و چندپاره
مشاهده مشارکتی از فضای توییتر فارسی در سالیان گذشته بیانگر فضای قطبیشده در این محیط بوده است؛ بهنحوی که میان جریانات و گروههای مختلف امکان برقراری گفتوگو نیز وجود ندارد. این وضعیت اگرچه میتواند بازتابی از شرایط اجتماعی و سیاسی باشد، اما به نظر میرسد که الگوریتمهایی توییتری جهت پیشنهاد مطلب و ابزارهایی نظیر بلاک، آنفالو و میوتکردن نیز به شکلگیری آن کمک کرده است و عملا نوعی اتاق پژواک در فضای توییتر شکلگرفته است. برای آنکه از سطح مشاهدات فردی فراتر برویم، نگاهی از بالاتر به دادههای توییتری میتواند به ارزیابی این گزارهها کمک کند. رجوع به کلاندادههای توییتری و تحلیل آنها از آن جهت میتواند مفید باشد که یافتهها را شخصمحور نمیکند و تصویری دقیقتر از فضای کلی توییتر به دست میدهد. برای نیل به این هدف، 6 رویداد مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشی که در فضای توییتر مورد اقبال و توجه بوده است، مورد مطالعه قرار میگیرد تا فضای کلی توییتر در هر یک از این 6 رویداد ارزیابی شود با توجه به تنوع موضوعات، حتی در مسائلی که لزوما در جامعه قطبیشده نیستند، اگر تحلیل کلاندادههای توییتری مؤید همین گزاره باشد که فضای توییتر دوقطبی شده است، آنگاه میتوان مشاهدات اولیه را نیز تأیید کرد. بر همین اساس، این رویدادها با دو مؤلفه «گرایش سیاسی کاربران درگیر» و «سهم هر گرایش سیاسی از شبکه» تحلیل میشود.
در همین راستا، این 6 رویداد در سالیان اخیر موردمطالعه قرار میگیرد:
1- ورزشی- تمدید نشدن قرارداد وریا غفوری با تیم استقلال
2- اجتماعی- سیل مرداد 1401 در تهران
3- اقتصادی- بودجه 1401
4- سیاسی- بازداشت مصطفی تاجزاده
5- اجتماعی- ماجرای رفتار گشت ارشاد با یک مادر و دختر مریضش و دعوا در اتوبوس BRT بر سر حجاب اجباری
6- فرهنگی- موضوع فم تریپ و هدی رستمی
رویدادهای اول و دوم در سطح جامعه چندان محمل قطببندی نبودند، بنابراین گروه کنترل این پژوهش را تشکیل میدهند اما رویدادهای سوم تا ششم در سطح جامعه و افکار عمومی نیز کم و بیش محمل قطببندی بودهاند (گروه آزمون پژوهش). در ضمن همگی این رویدادها با دو مؤلفه «گرایش سیاسی کاربران درگیر» و «سهم هر گرایش سیاسی از شبکه» تحلیل میشود. مروری بر یافتههای کلاندادههای توییتر فارسی در طول زمان مطالعات موردی و روایت مردمنگارانه از توییتر فارسی، اگرچه تصویری کلی از الگوهای حاکم بر این فضا به دست میدهد، اما قابلیت تعمیمپذیری و اعتمادبخشی محدودی دارد. با توجه به آنکه بازه زمانی مورد مطالعه در این پژوهش، سالهای 96 تا شهریور 1401 است، ضروری است که این مقطع زمانی فراتر از مشاهدات و مطالعات موردی با دادههای کمّی و کیفی بررسی و ارزیابی شود. در یافتههای کیفی ارائهشده در این پژوهش، مشاهده شد که در فضای توییتر، امکان شکلگیری دوقطبی و کاهش اعتماد و رواداری تا حد زیادی فراهم است چراکه کاربران میتوانند بهطور مداوم عقاید و باورهای یکدیگر را «بررسی» کنند، یکدیگر را بلاک یا آنفالو کنند و حتی علیه یکدیگر توهین و فحاشی کنند.
بر اساس مشاهدات و مطالعات موردی و آنچه پیش از این ذکر شد، مضامین اصلی موردمطالعه در این بخش عبارتاند از: توهین و نفرت پراکنی آنلاین، حذف دیگری از طریق بلاک و آنفالو، قطبیت سیاسی، بحث سیاسی و کاربران اثربخشی که بر فضای توییتر شکل میدهند. به نظر میرسد این مضامین هرکدام یک الگوی مشخص را شکل میدهند در این پژوهش به تفصیل موردمطالعه قرار گرفت.
برای ارزیابی دقیقتر این تصویر اولیه، در ادامه این بخش، یافتههای دیگری از فضای توییتر در نسبت با مضامین فوق در بازه زمانی سالهای 1396 تا شهریور 1401 مورد ارزیابی قرار گرفت. برهمین اساس، یافتههای به دست آمده از فحشهای توییتری و بهطور خاص فحشهای رکیک توییتری ارائه شد. براین اساس، میزان فحشهای به کار رفته در توییتر در طول زمان ارائه شد و مقاطع خاصی در این بازه زمانی بهصورت ویژهتر بررسی می شود تا مشخص شود چه جریاناتی بیشترین فحشها را داده و کدام جریان یا گروه مخاطب این فحاشیهاست. در قسمت بعدی نیز، نمودار توییتهای حاوی کلیدواژههای بلاک و آنفالو در طول زمان موردبحث و بررسی قرار گرفت.
پس از آن، میزان فعالیت کاربران توییتر براساس گرایش سیاسی آنها و نسبت این فعالیت با کنشگری آنها در میدان واقعیت سنجیده شد. به این ترتیب، میتوان تصویری از نسبت میان کنشگری آنلاین و کنشگری در میدان واقعیت ارائه کرد؛ به نظر میرسد سلبریتیهای سیاسی، مفهومی در برابر سازمان و حزب سیاسی باشد که از این طریق میتوان به آن پاسخ گفت. همچنین سرمایه اجتماعی سازمانهای سیاسی و کاربران سیاسی در فضای توییتر از طریق ارزیابی میزان فالوئر آنها موردبحث قرار گرفت. از این طریق میتوان راجع به نقش توییتر بر کنشگری نهادی بحث کرد. همچنین با ارزیابی نمودار توییتهای حاوی کلیدواژههای سیاسی، میتوان به این پرسش پاسخ داد که توییتر چقدر به بحثهای سیاسی دامن زده است. در ادامه، با تحلیل مضمون توییتهای پرلایک در یک بازه 8ماهه، مشخص شد که اساسا پرلایکترین توییتها چقدر سیاسی است؛ امری که نهتنها در خدمت موضوع بحثهای سیاسی قرار خواهد گرفت، بلکه میتواند در شناسایی اثربخشترین کاربران توییتر نیز مفید باشد، همچنین نقش توییتر در ایجاد رضایت یا نارضایتی از زندگی با بررسی برخی هشتگهای ترند شده در سالیان اخیر مورد ارزیابی قرار گرفت. مجموع این یافتهها در خدمت این پرسش قرار خواهد گرفت که فضای حاکم بر توییتر یک فضای عادلانه، دموکراتیک و گفتوگومحور است یا یک محیط قطبیشده، خصمانه و غیر دموکراتیک؟ پیش از آنکه این مسئله در فصل پایانی موردبحث قرار بگیرد، روند رشد فالوئرهای کاربران شاخص سیاسی با گرایشهای سیاسی مختلف ارزیابی میشود تا به این پرسش پرداخته شود که چه نوع کاربرانی بیشتر در این فضا رشد میکنند.
تحلیل یافتههای پژوهش
این پژوهش به نسبت میان شبکههای اجتماعی و فرهنگ دموکراتیک در جامعه ایران پرداخت و مسئله اصلی آن بررسی نقش شبکههای اجتماعی، خصوصا توییتر فارسی، بر ذهنیت و فرهنگ سیاسی کاربران ایرانیاش بود تا از این طریق فهم بهتری از نقش توییتر در تحولات اجتماعی-سیاسی کشور به دست آید. برهمین اساس در این پژوهش تلاش شد تا به این سؤال پاسخ داده شود که « بهطورکلی، توییتر چه نقشی در شکلگیری فرهنگ دموکراتیک کاربرانش در ایران ایفا میکند؟». با توجه به آنکه توییتر فارسی نقش پررنگی در فضای سیاسی ایفا میکند، اهمیت این مسئله دوچندان میشود خصوصا آنکه مطالعاتی که تا کنون راجعبه این مسئله صورت گرفته درمورد جوامع توسعهیافته بوده است و در کشورهای درحال توسعهای مانند ایران، این موضوع بهطور جامع و منسجم مطالعه نشده است. در همین راستا، ضمن مطالعه گسترده مفاهیمی نظیر فرهنگ، فرهنگ سیاسی، دموکراسی و فرهنگ دموکراتیک، 8 مؤلفه اصلی «گفتوگو و بحث سیاسی»، «رواداری»، «مشارکت سیاسی»، «اعتماد»، «رضایت از زندگی»، «برابری سیاسی»، «همبستگی» و «سرمایه اجتماعی» بهعنوان مؤلفههای موردمطالعه قرار گرفتند. همچنین نظریات پراکنده راجعبه نقش شبکههای اجتماعی در تقویت یا تضعیف فرهنگ دموکراتیک نیز موردمطالعه گسترده قرار گرفتند و بر اساس مفاهیمی نظیر «پروپاگاندای رایانشی»، «سیاست رسوایی»، «سیاست بدون رهبر و سازمان»، «نفرت پراکنی آنلاین»، «اتاق پژواک» و مواردی ازایندست، مدل مفهومی پژوهش طراحی شد.
برای پاسخ به پرسش پژوهش، طراحی نسبتا پیچیدهای صورت گرفت؛ در این پژوهش برای جمعآوری اطلاعات از روش دادهکاوی استفاده شد. این روش امکانات جدیدی را در اختیار پژوهشگر قرار داد که امکان کار با کلاندادهها و big data با آن فراهم شد؛ از آنجایی که جنس داده و روش جمعآوری آن متفاوت از تحقیقات متعارف در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی است، روشهای متعارف نیز برای آن کارکرد نداشت بههمین دلیل با توسعه روش «تحلیل مضمون» و ضمن پایبندی به روح آن، روش جدیدی در انجام پژوهش پیشنهاد شد. پس از آن، بر اساس مشاهدات مشارکتی پژوهشگر، تحلیل 6 روادید مهم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ورزشی در فضای توییتر و درنهایت طراحی 7 مرحله مجزا برای تحلیل توییتها و کاربران ایرانی در توییتر، درنهایت پژوهش پایان پذیرفت. این 7 مرحله شامل مطالعه نفرتپراکنی آنلاین و توهینهای رکیک و غیر رکیک، توییتهای حاوی بلاک و آنفالو، کنشگری آنلاین در فضای توییتر در مقابل کنشگری جمعی در میدان واقعیت، توییتهای حاوی کلیدواژههای سیاسی، تحلیل اثربخشترین کاربران توییتر، معرفی عواملی که در توییتر تولید نارضایتی میکند و درنهایت مقایسه لایک و فالوئرهای کاربران جریانات سیاسی مختلف بود. برهمین اساس، میتوان گفت به دلیل فعالیت روزافزون کنشگران سیاسی، مدنی و رسانهای در فضای توییتر، سیاست در ایران تا حدی توییتری شده است و این یافته مهمی است که از دل این پژوهش به دست آمد. اگر ما سبکهای مختلفی از سیاستورزی (اعم از سیاستورزی جامعهمحور و گفتوگو، سیاستورزی انتخاباتمحور و قدرتمحور و …) را مدنظر داشته باشیم، توییتر سبک دیگری از سیاستورزی را به جامعه ایران تحمیل کرده است و رفتار بسیاری از کنشگران سیاسی، خصوصا جوانان، حتی آنانی که تا سالهای پیش سیاستورزیای گفتوگومحور داشتهاند؛ حالا تحت تأثیر توییتر تغییر کرده است. این تغییر از آنجا ناشی میشود که بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی در توییتر حضور دارند و تحت تأثیر فضای آن هستند.
* این مقاله شمایی کلی از پژوهش بلند محمد رهبری است که نسخه مفصل آن بهزودی در قالب کتاب منتشر خواهد شد. قابل ذکر است که به دلیل محدودیت فضا، منابع از متن حذف شد و این منابع در دفتر مجله موجود است. این مطلب در شماره ۱۵۶ ماهنامه «مدیریت ارتباطات» منتشر شده است. شماره ۱۵۶ ماهنامه «مدیریت ارتباطات» را میتوانید از دیجیکالا سفارش دهید.