روایت اول شخص از حادثه واژگونی اتوبوس خبرنگاران محیط زیست در سومین سالگرد این اتفاق شوم.
به قلم و روایت: فاطمه باباخانی
چشم که باز کردم جایی میان آسمان و زمین بودم، آویزان از کمربند ایمنی. خودم را از لابهلای آن بیرون کشیدم و روی شیشهخردهها پریدم. چپ و راست را نگاه نکردم، فقط به آن روشنایی انتهای اتوبوس نگاه میکردم و جلو میرفتم، همان جا که مرتضی محمدصادقی افتاده بود و التماس میکرد مبادا روی پایش قدم بگذاریم. لحظهای کفشم پایش را لمس کرد که فریادی زد و من عقب کشیدم و از زاویهای دیگر بیرون رفتم. اگر آن موقع اطراف را نگاه میکردم لابد ریحانه را میدیدم، شاید هم مهدی گوهری و دیگران را. دیگران جلوتر از من بیرون بودند…