به گزارش ما آنلاین، فرانک هارتمن در مقالهای با عنوان «فلسفه رسانه چیست؟» با نگاهی نوین به موضوع رسانه پرداخته است. این مقاله توسط محمد اخگری ترجمه شده است که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
همه ما این جمله قصار را درباره رسانهها شنیدهایم که: «رسانه پیام است». مارشال مک لوهان حدود نیم قرن پیش شناختی را از عصری تازه در این عبارت به طور خلاصه میگنجاند. این عصر تازه با پیدایش الکتریسیته آغاز شد که انسان توانست به مدد آن اطلاعات را ذخیره و انبار نماید و این امکان زیربنای عصر رسانهها را پی افکند. مک لوهان بر این عقیده بود که دو هزار سال درخشش فلسفه و برتری آن بر فن به پایان رسیده است. پیامدهای فیزیکی و اجتماعی رسانههای دیداری و شنیداری جدید و همچنین آغاز عصر اتوماسیون و اطلاعات، موضوع این طبقه جدید علمی یعنی نظریه رسانهها هستند.
طبقهبندی جدید علمی
چه چیزی در اینجا مطرح میشود؟ فن و رسانه به گونهای متغیر بر فرهنگ و جامعه و بدین وسیله بر نوع و شیوه مخصوص ما از ادراک جهان تأثیر میگذارند. پیش از رسانههای جدید امروزی، صنعت چاپ تغییری انقلابی را موجب گشته بود؛ البته نه فقط در سطح مانیپولاتسیون فنی بلکه همچنین در ابعاد شناختی. نه تنها آنچه که ما از دنیا تجربه میکنیم و میدانیم به رسانهها وابسته است بلکه حتی اینکه چگونه ما درباره دنیا فکر میکنیم نیز به آنها بستگی دارد.
فنآوریهای جدید فرهنگی برای دستیابی ساده یا تازه به سطوح سمبلیک و نمادین تلاش میکنند. فلسفه رسانه بازتابدهنده گذرگاهها و میانبرهایی است که به صورت تاریخی و پیش از همه با بهکار گرفتن خط، پیشرفت چاپ، دورنمای محوری و درنهایت رسانههای دیداری و شنیداری و رایانههای دیجیتال را در ارتباط با هم قرار میدهد. تغییراتی که در نحوه ذخیره ساختن و تبادل اطلاعات پدیدار گشته به تمام هستی انسانی مربوط میشود و در ارتباط با ادراک مکان و زمان و ارتباطات بین انسانی قرار دارد. نخست نوشتار و سپس چاپ و پس از آن الکتریسیته و اکنون دیجیتال شدن تبادن اطلاعات به عنوان دگرگونیهای دوران جدید با حد و مرز مخصوص به خود و اشکال فرهنگی و همچنین تفکر ما درباره جهان و جایگاه انسانی به هم پیوند خوردهاند. همچنین این نکته را نیز در این ارتباط باید مد نظر داشت که چه چیزی نخست ایدهآلیسم استعلایی را در زیباییشناسی و منطق به عنوان شرایط زندگی انسانی بنیان نهاده است. در قرن بیستم فلسفه، نخست زبان را کشف کرد (چرخش زبانشناسی) و همزمان با آن، تصویر به عنوان موضوع اصلی مطرح گردید (چرخش تصویری). البته در نظر گرفتن چرخش رسانهای هنوز خارج از موضوع است؛ هرچند برخی از فلاسفه همچون والتر بنجامین، گونتر آندرس و ویلم فلوسر این موضوع را اندیشیدهاند. جای پرسش است که آیا این موضوع (رسانه) خارج از فلسفه به عنوان طبقهبندی -یا آنگونه که برخی ادعا میکنند.- کلاسیک، به عنوان مثال در شکل نوعی رسانهشناسی قرار میگیرد یا خیر؟
ادراک و سازمان فرهنگی
بحث درباره قرار دادن طبقهبندی شده فلسفه رسانه در میان مباحث دانشگاهی به سالهای اخیر باز میگردد؛ این موضوع در میان دو گزینه دست به دست شده است. نخست آنکه آیا همانگونه که در فوق اشاره گردید، برای رسانه طبقه زیربنایی تازهای در نظر بگیریم یا آنکه رسانه را در پیوند و ارتباط با فلسفه مطرح سازیم.
در اینجا جای پرسش درباره یک امکان نیز وجود دارد که آیا با رسانه جای خالی سوژه تاریخی فلسفی از نو پر میشود؟ البته فلسفه رسانه در معنای مک لوهان کمتر این موضوع را مورد سؤال قرار میدهد که سنت فلسفی در گفتوگو درباره رسانهها چه چیزی را بیان نموده است. همچنین در پی آن کمتر به معنا پرداخته میشود تا به تکنیک، کمتر به هستی غیرقابل تغییر تا به ادراک متغیر، کمتر به پرسش درباره جستوجوی حقیقت تا برخی اشکال سازمانی فرهنگی. فلسفه با تفکر غربی در شکل بیانی حال حاضر خود به عنوان طبقهای از علم متکی بر متن اشتغال یافته است: با زبان و نوشتار به جای رسانه ممتاز برای دریافت جهان. فلسفه رسانه آنجا آغاز میشود که دستیابی سوژهها را جستوجو میکند و تفکر در وابستگی به رسانههای موجود شکل میگیرد. در مقابل آنها، انسان هرگز مستقل نیست. همانگونه که فیلسوف زبان، ویلهلم فن هامبولت گفته است؛ انسانها با موضوعاتشان، با دریافتهایشان و اعمالشان آنگونه زندگی میکنند که زبان آن را برای آنها ارائه میدهد. زبان، هستی مستقل دارد، قدرتی سوق داده شده در مقابل فردیت. فردریش نیچه با تعجب و ریشخند-او احتمالاً اولین فیلسوفی است که حدود اواخر قرن نوزدهم از یک ماشین تحریر استفاده کرده است- بیان میکند که نوشتافزار با تفکر ما کار میکند.
عصر نظریه رسانهها
درباره رسانهها به غیر از برخی تعابیر جزئی، مطلب چشمگیری در فلسفه وجود ندارد. همچنین عکاسی نیز به عنوان انقلاب رسانهای قرن نوزدهم تغییری مهمی در این حوزه ایجاد نکرد. تازه در آغاز قرن 20، وقتی که تلفن، دوربین تصویربرداری، رادیو و تلویزیون در زندگی روزمره کاملاً جا افتادند و زمانی که اولین رایانه ساخته شد و نشر به صورت سایبر و اتوماتیک پدیدار شد، زمان واقعی پیدایش نظریه رسانهها شروع شد. فلسفه رسانه در معنای گسترده کلمه این پرسش را شامل میشود و در پی آن است که در پس شرایط جدید رسانهها و در آن سوی فرهنگ نوشتاری، آیا اصلاً فلسفهای وجود دارد و در معنای واقعی کلمه به تحلیل معنای فنون فرهنگی و ابزارهای فنی ارتباطی میپردازد. فلسفه وظیفه دارد که آنچه را در زمان است، در تفکر دریافت نماید. بنابراین فلسفه رسانه باید همه تغییراتی را بازتاب دهد که راه را در یک جامعه رسانهای شده هموار میسازند.
Wechselwirkung Nr.128 (Juli 2004), 26.Jg., S.64-67