به گزارش ما آنلاین، مسعود فروتن مصداق واقعیِ محترم بودن یک فرد در پیشهاش است. کارگردان و بازیگری است که همیشه و همهجا با لبخند و بهواقع فروتنیِ تمام ظاهر شده و میشود. نمونهاش را شاید کمتر میان نسل جوان تئاتر و سینما پیدا کنیم. همینها باعث شد سراغ مسعود فروتن برویم و پای حرفهایش بنشینیم درباره رفتارهای جنجالی مجریان تلویزیون در ماههای اخیر. درباره سابقۀ اخلاق در رسانۀ ملی و تجربیات او گپ و گفتی صمیمانه زدهایم که بخشی از آن را اینجا میخوانید.
اینطور که به ما گفتهاند، هر شغلی در سینما و تلویزیون جایگاه خودش را دارد. مثلاً کسی که دستیار اول فیلمبردار میشود خودش یکپا فیلمبردار است. شنیده بودم حتی اگر کاربلد هم نیستی محترم باش؛ یعنی شاید آدمی حرفهای نباشی، ولی میتوانی مؤدب باشی. چه شد که آن احترام گم شده؟ چرا در سالهای اخیر تعداد آدمهایی که در حیطۀ تلویزیون کار میکنند و آن مرام، معرفت، ادب و تواضع سابق را ندارند بیشتر شدهاند؟
این ماجرا در کل جامعه صادق است. شما اتوبوس سوار شوید، شاید جوانی بلند نشود که جایش را به یک آدم مسن بدهد. مترو هم بر همین منوال است؛ حرمت مسنها، حتی تازهواردها و کسانی که شاید چیزهایی را بلد نباشند از بین رفته است. ببینید، در یک برنامۀ تلویزیونی دیدم که مجری با مهمان (که البته مهمان برنامه، سابق بر این در جایگاه مجری، مجری بدی بود) آنقدر بد رفتار کرد و حرف نامناسب زد که خدا میداند. حرفهایی میزد که اصلاً به درد برنامه نمیخورد. تو چگونه باید به فرزندت جواب بدهی که منظور این آقا از حرفی که راجع به آقای کیمیایی زد چه بود! (که من الان نمیتوانم آن حرف را بگویم) خب حالا آن آقای مجری در مقام مهمان بود. این بار وضعیت فرق میکرد. در برنامۀ تلویزیونی احترام مهمان واجب است. ولی مجری کاری کرد که آن آقا قهر کرد و رفت. مثل اینکه مهمان از منزل تو قهر کند و بیرون برود. آن آقا (آقای مجری) شاید پز هم داده که من توانستم روی مهمانم را کم کنم. تازه قبلش هم در اینستاگرام نوشته بود ببینید من امشب چه میکنم با فلانی! خب ببینید، همهچیز یکجوری رها شده و رها شدن آن هم تقصیر برنامۀ زندۀ تلویزیون است.
یعنی اگر برنامۀ زنده نبود و تولیدی بود، چنین اتفاقی نمیافتاد؟
قطعاً نمیافتاد. الان حتی در برنامههای تولیدی هم شما میبینید کسانی هستند که محتوا را کنترل میکنند. کسانی هستند که حرفهای نامناسب را جدا میکنند و حتی لباس نامناسب را فاکتور میگیرند.
مدتی در تلویزیون تعداد برنامههای زنده محدود شده بود. زمان آقای سرافراز میگفتند فقط فوتبال و اخبار و برنامههای اینچنینی باید زنده باشد و مثلاً مناظره های سیاسی.
این تصمیم لحظهای یک مدیر است. یک مدیر میآید و تصمیم میگیرد که برنامه زنده نباشد. این تبدیل به قانون نشده که بگویند برنامۀ زنده فقط اخبار و فوتبال. برنامه باید کنترل شود، لباس مجری باید کنترل شود، نحوۀ نشستن مجری باید کنترل شود. بعضی واژههایی به کار برده میشود که مجری اصلاً معنیاش را نمیداند. مجری نمایندۀ تلویزیون است و میزبان برنامه. میزبان حق ندارد به مهمان بپرد و هتک حرمت کند. به نظر من هنوز هم میشود خیلی از برنامهها را تولیدی کار کرد.
آیا این راه خوبی است؟ میتوانیم به نتیجۀ دلخواه برسیم؟ اگر همۀ برنامههایمان هم تولیدی بشود، آنقدر کنترلشده هستیم که شاید اگر ما را آزاد بگذارند دوباره برگردیم به روال سابق.
نه اینطوری نیست. بالاخره کنترل لازم است. برای اینکه وقتی تو در تلویزیون کار میکنی، داری برای میلیونها آدم کار میکنی؛ از باسوادترین گرفته تا بیسوادترین و مسنترین تا جوانترین. بچههای ما ساعت خواب ندارند و میتوانند تا 12 ساعت پای تلویزیون بنشینند. نمیتوانیم بگوییم این برنامه چون این دایره را زده به درد بچۀ ما نمیخورد. برای همین باید از بالا هم کنترل شود. نه اینکه بگوییم خب جامعه دارد کنترل میکند. به هر حال کسی که مجری تلویزیون میشود، باید کنترل بشود که بفهمد حق ندارد اینطوری حرف بزند.
قبلاً کمی ورود به این حیطه سختتر بود. الان چه شده که به آنتن زنده میرسند؟ پیشکسوتان این عرصه افرادی مانند شما هستند. چرا اجازه میدهید امثال من بیایند تلویزیون؟
اجازه دست ما نیست. ما خودمان هم الان باید آفیش شویم و به تلویزیون برویم. با کارتی که ما داریم همهجا هم نمیتوانیم برویم. شماره کارت کارمندی من تقریباً به اندازۀ عمر تلویزیون است. ما مسئولیتی نداریم. چون ما این نسل را تربیت نکردیم. بارها بوده که کار تئاتر میکردم و گفته بودم بچههای رشتۀ کارگردانی و تلویزیون را آفیش کنید تا بیایند کنار ما، ببینند چهکار داریم میکنیم. ولی نه آفیش کردند و نه علاقهای از سمت آنها احساس شد. کار برایشان یکجوری ساعتپرکن شده؛ بهشان ساعت میدهند و میآیند سر یک ساعتی مینشینند، ساعتشان پر میشود و میروند. تازه بعد از آن اگر کار ادامه داشته باشد، آن وقت کار قیمت پیدا میکند. باید به آنها پول داد. ما وقتی کار میکردیم، بر اساس تحصیلات و تجربه و سنوسالمان حقوق میگرفتیم. با همین حقوق میرفتیم در دهات کاشان سریال «سلطان و شبان» را کار میکردیم. چیز اضافهتری توقع نداشتیم. کار موظفی، یعنی تو موظفی این ساعت را پر کنی. من اصلاً معنی کار موظفی را نمیفهمم. با این حال موظف بودیم کار کنیم؛ مجبور نبودیم. غیر از موظفی، علاقهمند هم بودیم. وقتی مثلاً ساعت هشت که ساعت کار تمام میشد، ولی کار صحنه مانده بود فکر نمیکردیم باید برویم. میایستادیم و از بچههای فنی خواهش میکردیم نیم ساعت دیگر بایستند که این صحنه تمام شود. بچهها هم میایستادند. ما بچههای مدرسۀ تلویزیون هستیم و از آنجا قالبها را پیدا میکردیم که در قالبهای امروزی جا بگیریم. مثلاً به ما میگفتند سر برنامه، حرف آخر را تهیهکننده میزند. ولی حرف آخر هنری را کارگردان تلویزیونی میزند چون مسئول تصویر تلویزیون است. الان گاهی میبینید که تصویر تلویزیون آن معنا را ندارد که تو از آن درکی داشته باشی، یعنی بفهمی که منظور چیست. گاهی میبینی دوربین حرکت میکند. میپرسند چرا دوربین حرکت کرد؟ میگویند خواستیم تغییر شات و تنوع شات داشته باشیم! خود من یادم هست که یک بار در برنامۀ تلویزیونی محمد صالحعلا داشت راجع به یک کتاب حرف میزد. دوربین از صورت محمد حرکت کرد و به سمت دکور خالی و بعد سمت میز و صندلی و تابلو رفت و آخرسر برگشت روی مجری که گفت اسم کتاب فلان است. من تلفن کردم از کارگردان تلویزیونی برنامه بپرسم منظور از این حرکت دوربین چه بود؟ گفت خواستم تنوع شات داشته باشم. گفتم تو شنیدی که صالحعلا راجع به چه چیزی حرف میزد؟ آنجا باید تصویری که نشان میدادی با کلام صالحعلا میخواند. تو میتوانستی کتاب یا ورق زدن کتاب را نشان دهی بهجای اینکه دوربین را حرکت دهی. گاهی فکر میکنیم باید دوربین حرکت کند، ولی خب این حرکت باید معنی داشته باشد. ما در سالهایی که درس میخواندیم برای هر حرکت دوربین یک معنی میگفتند. میگفتند zoom in میکنیم که مثلاً نشان دهیم صورت فرد چقدر چروک دارد. یا وقتی zoom back میکنیم میخواهیم نشان بدهیم که در چه فضایی هستیم. الان zoom in و zoom back آن معنا را ندارد. الان دیزالو کردن معنی تصویری دارد، یعنی درهمآمیزی تصویری. شاید برای اینکه کسی جواب پس نمیدهد و کسی از کارگردان، از تصویربردار و از تهیهکننده سؤال نمیکند.
وقتی برنامه زنده است همه بدوبدو میروند و میآیند. تو هم بهعنوان مهمان میروی مینشینی و میبینی که فوری برنامهات شروع میشود. اصلاً هیچکس نمیگوید کدام دوربین؟ چه باید بگویی؟ با چه کسی باید حرف بزنی؟ گاهی بین تو و مجری آشنایی پیش نمیآید که بعد بخواهید با هم حرف بزنید. اینها نقصهایی است که تماشاگر را از برنامه دور میکند.
به نظر شما مردم حق دارند که از دیدن همچین چیزهایی ناراحت بشوند؟
مردم همیشه حق دارند، برای اینکه تلویزیون و رادیو برای مردم دارند کار میکنند. مردم حق دارند، حتی اگر بابت دیدن برنامهها پولی هم پرداخت نکنند. حق دارند برای اینکه این تلویزیون، تلویزیون ملی ایران است و باید نظر مردم را جلب کند و برای مردم باشد. باید کاری کنیم که سراغ تلویزیونهای فارسیزبان دیگر نروند.
اگر درست یادم باشد در اینستاگرام ماهنامۀ فیلم متنی با این مضمون دیدم که میگفت با این ادبیاتی که به تلویزیون ما ورود پیدا کرده، رسانۀ ملی دارد واقعاً ملی میشود. یعنی دارد شبیه ادبیات مردم کوچه و بازار میشود. از این جهت شاید ملی شده باشد. واقعاً خوب است که فضای رسانه هم شبیه فضای کوچه و بازارمان شود؟
نه، تو توقع نداری چنین چیزی را در رسانۀ ملی ببینی یا بشنوی. ادبیات کوچهبازار همان ادبیات کوچهبازار است. آن را نمیشود در کتاب نوشت. همان ادبیات را در مجله نمیشود نوشت. همان ادبیات را در خانه نمیشود استفاده کرد. به هر حال تو در مقابل خانوادهات وظایف و مسئولیتهایی داری که نمیتوانی حرف بیرون را به خانه بکشانی. ولی این هم جای تعجب دارد که مثلاً میروید تئاتر (نه تئاترهای روشنفکرانه، بلکه تئاترهای مردمی یا عامهپسند که برای خودشان اسم خاصی دارند)، آنجا میبینید تمام مدت دارند حاضرجوابی میکنند و اگر میگویید مثلاً دوچرخه، آنها میگویند سبیل بابات میچرخه. این باعث خندۀ تماشاچی میشود و اینها فکر میکنند چقدر تماشاچی خوشش میآید. خب تماشاچی وقتی دو ساعت آنجاست، خودش را رها میکند برای اینکه فقط بخندد. برایش جذاب است. ولی همان ادبیات را نمیشود به خانه آورد. نمیتوانید بپذیرید وقتی در منزل میگویید دوچرخه، پسرتان به شما بگوید سبیل بابات میچرخه. این نظری هم که گفتید اتفاقاً متلک است؛ تلویزیون به هر حال در خانۀ همۀ ما مثل مهمان است و این مهمان شبیه عضو اصلی خانواده شده که وظایفی بر عهده دارد. وقتی انتخاب لباس مجری باید روی حسابوکتاب باشد، نمیشود که ادبیاتش روی حسابوکتاب نباشد. من وقتی در تلویزیون مینشینم، باید مواظب لباسپوشیدنم باشم که سروشکلم باعث تعجب شماها نشود. وصلۀ ناجور نباشد.
حالا من از این زاویه به آن نگاه کردم که شاید قبلاً ماها آنقدر درگیر تعارف و رودربایستیها بودیم که مدام سعی میکردیم همهچیز را خوب جلوه دهیم، مثلاً در سالهای دهۀ 60 و 70… زیادی مؤدب بودیم، زیادی در چارچوبها و قالبها بودیم و الان نه.
نه، به هر قیمتی نمیارزد. اگر قرار است ادبیات رسانۀ ملی اینگونه باشد، حتماً این چند تا تماشاگر را هم از دست میدهد. حرمتی که بین اهالی خانواده است با این ادبیات از بین میرود و خیلی از آدمها نمیخواهند حرمتشان در خانه شکسته شود. اصلاً برای همین این موضوع اینقدر جنجالآفرین شد، اینکه میزبان به مهمانش حرفی زد که مهمان قهر کرد و بیرون رفت. کدام میزبان ایرانی دلش میخواهد مهمانش قهر کند و از خانه بیرون برود؟ هیچکس.
خیلی جاها خواندم که نوشته بودند اتفاقی که افتاده بذرش را خود این آقا قبلاً کاشته و الان بدجایی درو کرده است و…. سؤال من این است که آن موقعها چرا هیچکس راجع به این حرفها چنین موضعی نمیگرفت؟ به نظر میرسد ظهور شبکههای اجتماعی در این زمینه خیلی تأثیر داشته است.
بله، آن موقع شبکههای اجتماعی و مطبوعات، هیچکدامشان راجع به ادبیاتی که این آقای منتقد به کار میبرد، هیچ عکسالعملی نشان ندادند. اگر آن موقع اعتراض میکردند که این حرف راجع به کیمیایی زده شده و این حرف زشت است و حرفی نیست که در تلویزیون جا داشته باشد، شاید الان اینطور نمیشد. ولی از طرفی، موقعیتها فرق میکند، مقامها فرق میکند. مجری، میزبان است. مجری هرقدر هم با مهمانش بد باشد، در تلویزیون حق ندارد به او بپرد. خب، شبیه هم شدند دیگر. چه فرقی میکند؟ تو باید مثل خودت رفتار کنی، نه مثل من. اگر مثل من رفتار کنی که…خب به حساب چه کسی تلافی میکند؟ به حساب مردم تلافی میکند؟ یعنی مردم باید قیمتش را بپردازند؟
شما نکتۀ خیلی مهمی گفتید؛ گفتید ما از دل مدرسۀ تلویزیون بیرون آمدیم، یعنی از ابتدا آموزش دیده بودید و بعد وارد این حیطه شدید.
ببینید، الان خیلی جاها خیلی چیزها مراعات نمیشود. مثلاً رفتن به اختتامیۀ جشنواره مثل مهمانی رفتن میماند، مثل خواستگاری رفتن میماند. باید لباس مرتب بپوشی. وقتی یک نامزد جایزه با کفش کتانی و کاپشن میآید جایزهاش را بگیرد، این یکجور توهین به مهمانهاست. مدام در کارتها مینویسند لطفاً با لباس مناسب وارد شوید. منظور از لباس مناسب فقط لباس پوشیده نیست. لباسی است که به آن فضا بخورد. میدانید، در مراسم اسکار هرگز بدون پاپیون و کراوات راه نمیدهند. یعنی باید کتوشلوار تن شما باشد. حتی میدانید که در آن مراسم عدهای جوان هنرمند و دانشجوی سینما هستند که کتوشلوار و پاپیون تنشان است. اگر کارگردانی بلند شود و دقایقی سالن را ترک کند، یکی از آنها فوری جای او مینشیند و شما هیچوقت صحنه را خالی نمیبینید. آن آدمی که مینشیند مثل بقیه لباس تنش کرده است.
آقای فروتن، اگر الان یک جوان کتانیپوشِ جایزهبگیر بگوید بابا بیخیال، این حرفها دیگر خیلی قدیمی شده چه میگویید؟
من قدیمی شدهام! اسکار و کن که جدید است! بروید ببینید که برای فلان خانم هنرپیشهای که نامزد جایزه است، کدام برندهای مطرح لباس طراحی میکنند یا مردها همه کتشلوار و کراوات و پاپیون تنشان است. آنها مثل جوان کارگردان ما خودشان را رها کردهاند؟ از چه رها کردهاند؟ اصلاً لباس قیدوبند است؟ لباس که فقط برای محافظت از گرما و سرما نیست.
بیایید نوگرایی را در تفکرمان انجام بدهیم. چرا لباس پوشیدنمان را میخواهیم عوض کنیم؟
چون احتمالاً انجام دادنش در تفکر سخت است.
خب تغییر، فکر و جسارت میخواهد.
شاید راحتترین نمود تغییر این است که از ظاهرمان شروع کنیم.
راحتترین کار این است که من موهایم را شانه نکنم، لباس گشاد بپوشم و بگویم من هنرمندم. من هنرمند هستم، ولی چون هنرمند در جامعه الگوست، باید مواظب رفتارش باشد، مواظب لباس پوشیدنش باشد و حتی مواظب سلاموعلیک کردنش باشد. من بهعنوان کسی که مردم میشناسندش وارد جایی میشوم و به همه سلام میکنم. لزومی ندارد به همه سلام کنم، ولی نیاز درونی دارم. خوشم میآید که من را میشناسند، خوشم میآید که با سلام کردن، نگاهشان با من آشنا میشود. من سلام میکنم آنها هم نگاهشان آشنا میشود و فکر نمیکنند که من خودم را میگیرم. نه. من با مردم جامعهام راحتم که لبخند بزنم، و میزنم. آزادگی همین است. این نیست که من پابرهنه راه بروم و بگویم ولم کنید من رهایی میخواهم. رهایی چه چیزی است؟ فکرت را از اینکه بخواهی خودت را در قالب بیاوری، رها کنی. اینکه انتخاب میکنی قالب است. نه. من در این جامعه زندگی میکنم و باید تروتمیز باشم، باید خوشرنگ باشم و چون در چشم هستم، سعی میکنم تروتمیز باشم، سعی میکنم پذیرنده باشم، یعنی من را بپذیرند. سنین مختلف آدمِ تروتمیز و آدم خوشبو و خوشعطر و خوشرو را بیشتر میپسندند.
اگر بخواهید توصیهای بکنید به کارگردانان و تهیهکنندههایی که الان دارند کار میکنند، مجریشان را چطوری انتخاب کنند؟
مواظب کسی که انتخاب میکنند، باشند. هنوز چارچوبها و قالبهایی برای آنها وجود دارد که مثلاً صدایش خوب باشد، به فن بیان مسلط باشد، کلمات را طوری ادا کند که قابل فهم باشد. بعضی از مجریها اصلاً کلمه را کامل ادا نمیکنند. عکسالعملهای خوب در صورتشان باشد. خوشقیافه هم که باشند، شانس بیشتری دارند. حالا اینها آدمهای سرشناس بودند، حتی باید مواظب آدمهای گمنامی که بهعنوان بازیگر در کارهایمان میآوریم، باشیم و نگذاریم در فضاهای مجازی هرز بروند و یکهو کارهایی کنند که بعداً پشیمان شوند. اگر مواظب جوانهایمان نباشیم، ممکن است در دام بیفتند. اگر من بهعنوان تهیهکننده و کارگردان کسی را به تلویزیون میآورم و میپرورانمش، باید مواظبش باشم.
- این مصاحبه در شماره 104 ماهنامه مدیریت ارتباطات منتشر شده است.
انتهای پیام