به گزارش ما آنلاین، بدیهی است که پس از آن، فعالیتهای ارتباطی با هدف آگاهی سانی به عموم و اثربخش کردن دیدگاههایی که محافظت از محیطزیست را مهم میدانستند، شکل گرفت و بهمرور سازمانیافتهتر شد.
مفهوم «ارتباطات زیستمحیطی» در دهۀ 1980 ابداع و از سوی عموم پذیرفته شد. در گام بعدی، برخی مراکز و دانشگاهها اقدام به برگزاری دورههای ارتباطات زیستمحیطی کردند و متقاضیان و دانشجویان، با گذراندن دروسی مانند ارتباطات بومفرهنگی (ecocultural communication)، روزنامهنگاری زیستمحیطی، و قالببندی رسانهایِ موضوعات زیستمحیطی، هرچه بیشتر برای کار در عرصۀ ارتباطات زیستمحیطی آماده شدند. با گذر زمان، بر تعداد انجمنها و سازمانهای غیردولتی زیستمحیطی افزوده شد و ارتباط با عموم در این باره اهمیت بیشتری یافت. در گفتوگوی مختصری که بنا به اهمیت محیطزیست و فعالیتهای ارتباطی درباره آن، با سامانتا سدنا کوک، دانشیار مطالعات ارتباطات دانشگاه کرایتون و رئیس کنونی انجمن بینالمللی ارتباطات زیستمحیطی انجام دادم، برخی از این موضوعات را با او در میان گذاشتم.
ارتباطات زیستمحیطی از نظر شما چه تعریفی دارد؟
به نظر من این رشته به مطالعه و فعالیت در این باره میپردازد که ارتباطات چگونه درک ما از عالم طبیعت را شکل میدهد.
چگونه میتوان از طریق ارتباطات زیستمحیطی، همۀ گروهها و بخشهایی را که فعالیتشان بهنوعی با محیطزیست در ارتباط است (شامل صنایع، سیاسیون، شهروندان) اقناع کرد که باید برای محافظت از محیطزیست همگرایی بیشتری داشته باشند؟
متأسفانه نمیتوان با اطمینان گفت که همگرایی در این زمینه امری ممکن است، اما یک راهبرد خوب در این زمینه جستوجوی اشتراکات و منافع مشترک است. مشکل، زمانی آغاز میشود که افراد یا گروهها احساس میکنند باید یک چیز را بر چیزی دیگر ترجیح دهند. این اولویتبندی، شرایط را دشوارتر میکند. بیشتر آنها در حرف از منافع زیستمحیطی حمایت میکنند، اما به پای عمل که میرسند، از آنجا که با هم بر سر نیازهای اقتصادی، فرهنگی یا سیاسی رقابت دارند، «اولویتبندی» موضوعیت پیدا میکند و تصمیمگیری در این باره که کدام ارزشها سزاوار توجه بیشتر و تخصیص منابع هستند، برایشان دشوار میشود. در چنین شرایطی، همه محیطزیست را در اولویت قرار نمیدهند.
همواره میان طبیعت و تمدن که نیاز ذاتی بشر برای توسعه و رفاه است، نبردی سخت وجود داشته است، اما حقیقت این است که طبیعت، قواعد و قوانین نیرومند، سختگیرانه و لازمالاجرایی دارد که اگر بشر آنها را محترم نشمارد، طبیعت مجازاتش میکند. چگونه میتوان راهی یافت که ضمن آنکه رفاه بشر تأمین میشود، همزمان طبیعت نیز آسیب نبیند؟
جنبشهای عدالت زیستمحیطی و عدالت اقلیمی، بهروشنی بیان کردهاند که هم منافع محیطزیست و هم منافع بشر را به رسمیت میشناسند. حقیقت این است که عواملی مانند آلودگی به محیطزیست و سلامت انسان آسیب میرسانند. همچنین، وقتی منابع طبیعی بیش از حد مصرف میشوند، توانایی بشر برای محافظت از خودش و تأمین خوراک و رفاه برای خانوادهاش کاهش مییابد. اگر به جنبشهای عدالت زیستمحیطی و عدالت اقلیمی نگاهی بیندازیم میتوانیم به وجود یک چهارچوب کاری و دستورالعمل مشخص برای حمایت همزمان از رفاه بشر و روح طبیعت پی ببریم.
در هنگامۀ فاصلهگیری اجتماعی و قرنطینه، بشر ناچار به دورکاری شده است. فعالان ارتباطات زیستمحیطی، شامل افراد، دانشگاهیان، انجمنها، سازمانهای غیردولتی، دولتها و غیره، اکنون چه کاری باید انجام دهند تا اطمینان حاصل شود که در دوران پساکرونا همزیستی میان بشر و طبیعت، که در این شرایط بیشتر شده است، همچنان ادامه یابد؟
به نظر من نیازی نیست که کار متفاوتی انجام دهیم. میتوانم بگویم هر کار مثبتی که ما تا پیش از این انجام میدادیم در این شرایط نیز همچنان انجام میدهیم و پس از این نیز همانها را انجام خواهیم داد. البته، پس از آنکه واکسن یافت شود، ممکن است با نیازها و چهارچوبهای فکری متفاوتی مواجه شویم که در آن صورت فعالان ارتباطات محیطزیست آنها را بررسی خواهند کرد.
پیامدهای زیستمحیطیِ فاصلهگیری اجتماعی، قرنطینه و دورکاری چه بوده است؟ و فکر میکنید رسانههای سنتی و اجتماعی، این پیامدها را چگونه پوشش دادهاند؟ آیا این فعالیتها کافی بوده است؟
در خبرها خواندهام که اکنون تعداد کمتری از مردم به محل کار خود میروند که این از نظر آلودگی هوا امری مثبت است. به نظر من با بسته شدن کارخانهها و مراکز فراوری گوشت، میزان تقاضا از محیطزیست کاهش مییابد. اما از سوی دیگر، زبالههای زیادی بر اثر این تعطیلی موقت ایجاد شده که این خوب نیست. به نظرم رسانهها اثرات زیستمحیطی شرایط کنونی را چندان پوشش ندادهاند و این نشاندهندۀ کماهمیت دانسته شدن این موضوع از سوی آنهاست. البته شاید دلیل این امر این باشد که هنوز این اطمینان وجود ندارد که این پیامدها دقیقاً چه هستند.
به نظر میرسد که تعداد موارد سبزشویی قابلتوجه است و فعالیتهای مسئولیت اجتماعی سازمانی که در زمینۀ محیطزیست انجام میشوند، بهجای آنکه بهراستی اقداماتی در جهت حفظ محیطزیست باشند به ابزاری برای فریب جامعه و کسب سود تبدیل شدهاند. اگر چنین است، چگونه میتوان مانع از انجام چنین فعالیتهای فریبکارانهای شد؟
به نظر من درجات متفاوتی از موفقیت در این فعالیتها وجود دارد. تصور نمیکنم که همۀ این فعالیتها با هدف سبزشویی اتفاق میافتند. درست است که سبزشویی برای بهسازی تصویر سازمان نزد عموم انجام میشود، اما ماجرا بیشتر به این صورت است که برخی سازمانها مقدار کمی پول صرف فعالیتهای زیستمحیطی میکنند، اما حقیقت این است که از پیش، بودجۀ بسیار بیشتری را به تبلیغ این تلاشهای کوچک اختصاص دادهاند. نمونههای بسیاری را در این باره میتوان ذکر کرد. اما این یک طرف ماجراست، زیرا شرکتها و سازمانهایی هم وجود دارند که سابقۀ حمایتهای گسترده از محیطزیست را در کارنامۀ خود دارند. دیدگاه سهمحورۀ مردم (جامعه)، سود مالی، و سیاره (محیطزیست)، الگویی مناسب برای پایداری محیطزیست و مسئولیت اجتماعی سازمانی به شمار میآید.
نقش مثبت و منفی رسانهها در معرفی مکانهای طبیعی بکر به مخاطبان چیست؟ منظور از نقش منفی رسانهها بهطور مثال این است که چه بسا جاذبههای طبیعی فوقالعادهای وجود داشتهاند که توسط سیل گردشگرانی که بهواسطۀ رسانهها از وجود آنها آگاه شدهاند، آسیب دیدهاند.
بله، این یک شمشیر دو لبه است و رسانهها در معرفی مناطق طبیعی به مردم، هم ایفاگر نقش مثبت هستند و هم منفی. از یک طرف، این یک اتفاق خوب است که مردم توسط رسانهها یا از طریق تبلیغات دهانبهدهان درباره این مناطق اطلاعات کسب میکنند و به آنها علاقهمند میشوند. این ایجاد علاقه، بهویژه از این جهت حائز اهمیت است که اغلب میتواند کفۀ حمایت از فعالیتهای محافظت از محیطزیست را سنگینتر کند. اما از سوی دیگر، همانگونه که در سؤالتان مطرح کردید، افشای رسانهای این مکانها میتواند به جلب توجه صنایع گردشگری و ساختوساز منجر شود و در نتیجه، این مناطق آسیب ببینند. کسب اطمینان از عرضۀ دستورالعملهای مربوط به محافظت از محیطزیست در فعالیتهای رسانهای میتواند حرکتی مثبت از سوی خبرنگاران باشد.
هیچ رسانهای بیطرف نیست و هریک بهنحوی سوگیری دارند. آیا ممکن است رسانهها تاکنون درباره پوشش یا عدم پوشش مسائل زیستمحیطی معامله کرده باشند (بهطور مثال با بهکارگیری ابزارهایی مانند تبلیغات یا چرخش خبری)؟
کاملاً با شما موافقم که رسانۀ بیطرف وجود ندارد. به نظرم نکتۀ مهم این است که درباره محیطزیست دیدگاههای متفاوتی مطرح شوند. خبرهای زیادی وجود دارند که به محیطزیست مربوط میشوند. بنابراین باید بررسی کرد که هر رویداد یا هر گرایشی چه اثر یا اثراتی بر محیطزیست دارد. اگر دیدگاههای متفاوت مطرح شوند، احتمال اینکه افراد اهمیت مسائل زیستمحیطی را درک کنند و آنها را موضوعاتی بدانند که به زندگیشان ربط دارد، بالا میرود.
چالشها و تهدیدهای کنونی و آتی انجمنها و سازمانهای ارتباطات زیستمحیطی چه هستند؟
ارتباطگران زیستمحیطی، مانند همۀ مدافعان، با چالشهای ریزودرشتی مواجه هستند. یکی از چالشهایی که بیدرنگ به ذهن میآید وجود هنجارها و فضاهای فرهنگی متفاوت است. از آنجا که مشکلات زیستمحیطی در همهجای جهان وجود دارد، هماهنگ کردن گروهها و اجتماعات متفاوت، که ارزشها و سنتهای متفاوتی نیز دارند، ضروری است. در این باره نیز، همانگونه که در اغلب فعالیتهای ارتباطات میانفرهنگی مصداق دارد، برای ایجاد این روابط هماهنگ، نیاز به برخورداری از دیدگاههای ویژه و مهارتهای خاص وجود دارد.
از آنجا که یکی از گرایشهای مطالعاتی و تخصصی شما «بیان» است، مایلم نظر شما درباره نقش بیان در رابطۀ میان انسان و طبیعت را بدانم.
بیان، ایجادکنندۀ انتظار است و بنابراین میتواند در ذهن مخاطبان انتظاراتی را ایجاد کند و ارزشهایی را در اولویت قرار دهد. بیان، منظوری را که ما از گفتن «طبیعت» داریم تشریح میکند. مثلاً، شفاف شدن اینکه درباره علفزارها، بیابانها، و جنگلهای بارانیِ بکر و دستنخورده حرف میزنیم، یا منظورمان یک درخت در یک خیابان درونشهری است، یا بدن خود ما، بهواسطۀ بیان انجام میشود. در اهمیت نقش بیان در رابطۀ ما و محیطزیست همین بس که بیان، گفتوگوها و سیاستگذاریهای ما درباره محیطزیست را شکل میدهد.
گفتوگو و ترجمه این متن توسط امیرعلی خلج انجام شده و در شماره 121ماهنامه مدیریت ارتباطات منتشر شده است.
انتهای پیام