علم و هنر روابطعمومی، همچون سایر علوم برگرفته از دانش است و هنگامی سرآغاز تحول و تغییر میگردد که چاشنی نوآوری توامان با دانش و تجربه باشد وگرنه مصداق گهربارسخنِ جناب مشتاق اصفهانی میشود که فرمود «سرگشته صدهزار گرداب» خواهد شد.
اگر به سیر تحول ارتباطات در سالهای نه چندان دور نگاهی داشته باشیم به اهمیت و نگاه ویژه تخصص در امور به خوبی میشود پی برد. هنگامی که در سال ۱۹۶۸ مارشال مک لوهان یا به عبارتی همنشینتر، پیشگویِ فرزانه، نظریه دهکده جهانی را مطرح کرد و در آن به اهمیت و تاثیر رسانهها در آینده جهان پرداخت و لزوم کار رسانهها و مهمتر ازآن زبانِ و گویش متناسب با عصر پیش رو را مطرح کرد به نظر رسید برای ارتباط با این برهه از دوران، محتاج دانستنِ زبانی دیگریم و آن، زبان رسانه و ارتباط است.
سرعت پیشرفت و البته علوم ارتباطات نیازمند نگاه فنی و کارشناسانه است و تنها راه برونرفت و نجات از ورطه عقبماندگیها، روشن کردن چراغ است و این چراغ، چیزی جز علم نیست و لازم به یادآوری که خوشبختانه با اتفاقات و رخدادهای صورت گرفته، روابطعمومی جایگاه مطلوب خویش را در سازمانها در حال پیدا کردن است و تصمیمسازیهای هوشمندانه در سازمانها، عضویت در انجمنهای تخصصی و نیاز به فضاسازی رسانهای در سازمانها و مدیران، برطرف نمودن چالشهای رسانهای شرکتها و… از جمله نمونههای بهبودیافته مواضع روابطعمومیها در سازمانهاست و مطمئنا در آیندهای بسیار قریب، مدیرانِ هوشمند در جستوجوی روابطعمومیهایِ هوشمند و متخصص خواهند بود.
سازمانهای پیشرو در جهان، یک شاخص ممتاز دارند و آن ارتباط و استمرار است و نقش روابطعمومیها به عنوان ارتباطدهنده و تسهیلکننده این مهم، مبرهن و واضح است و به اندازه کافی از زبان بزرگان در خصوص «هزینه کردن در روابطعمومی و تبلیغات، سرمایهگذاری است» شنیدهایم و بازگو کردن مجدد این موضوع توجه و اهمیت جایگاه درخور رسانهها و تعامل سازنده و تاثیرگذار را در دنیای امروزی گوشزد میکند.
سندروم شیشه خیارشور
متاسفانه نگاه نه چندان مدبرانه در بعضی از سازمانها، بدین گونه است که بعضی از نیروها را برای اینکه فقط سرشان گرم باشد به قسمتهایی خاص منتقل میکنند که فقط «باشند» و بعضا این «باشدها» را روابطعمومیها مشاهده میکنند، اما اگر میخواهند نشانگر خوشنامی، برند، افزایش تعهد سازمانی، ارتباط سازنده با جامعه، نگاه توسعهمحور و… را جستوجو کنند، بیشک «روابطعمومی» حلقه گمشده این زنجیره اعتمادسازی و تصویرسازی زیباست و به صورتی کاملا ناصواب مصداق بارز «سندروم شیشه خیارشور» در برداشت ظاهری و سطحی از اهمیت، استرس و اثربخشی علم و هنر روابطعمومیهاست.
بیشک پیشگوی فرزانه در سالها قبل، پیشبینی صحیحی از جایگاه خطیر رسانهها داشته و با علم به اینکه در سالهای نه چندان دور، تاثیر فضاسازی و حاکمیت رسانهها به شدت فراگیر و جهانشمول خواهد شد، به تکنیکال بودن این حرفه اشاره داشته که زبان دنیا، زبان رسانه و همگامسازی است و برداشت سطحی و غیرحرفهای، یقینا افراد و جوامع را دچار مشکل خواهد نمود به طوری که «سواد رسانهای» از ملزومات انسان خواهد شد، همچون نیاز به اکسیژن، نیاز به دوست داشتن و نیاز به پیشرفت.
حرفه روابطعمومی، دانشی است که به شما هنر ارتباط سازنده برد-برد را نشان میدهد و اگر بخواهیم با نگاهی گذرا و سندرومگونه به این حرفه بیاندیشیم، بیشک از مسیر رشد وتوسعه عقب ماندهایم و این نکته حائز اهمیت که برای ساختن «برندی خوشنام» نیاز به روابطعمومی حرفهای است که علاوه بر دانش فنی، نگاه توسعهگرایانه هم در آن واحد جاری و ساری باشد، چرا که مسلما ارتباطات استراتژیک یک سازمان اعم از تعاملات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و… مستلزم داشتن رابطی اهل فن است و قضاوت بیتمیز و تسامحگونه به این هنر و حرفه، جفایی است ناصحیح…