عدم توجه برخی مدیران ارشد سازمانها به جایگاه و اثرگذاری نهاد روابطعمومی، یکی از دغدغهها و اعتراضهای جدی فعالان حوزه روابطعمومی در سالهای نهچندان دور بود که هماکنون نیز اگرچه کمتر ولی درباره برخی سازمانها دیده و شنیده میشود. اغراق نیست اگر بگوییم هرچه جلوتر میرویم، شرایط، بسیار متفاوتتر و عرصه برای مدیران ارشدی که قصد دارند بدون توجه به شاخصها و الزامهای حرفهای، مدیر روابط عمومی دستگاهشان را منصوب کنند، تنگتر میشود؛ چراکه:
۱. پیشرفتهای روزافزون در حوزه ارتباطات و فضای مجازی بهعنوان اهرمی مؤثر در جهت تقویت یادگیری و آموزش مستمر نیروهای روابط عمومی و تخصصیتر شدن آن، عمل کرده است.
۲. سرعت سرسامآور دستیابی به اطلاعات، سبب شده توقعات مخاطبان روابطعمومی، روزبهروز افزایش یافته و از کارگزاران خود، صحت، سرعت، دقت و یکپارچگی در پاسخگویی را مطالبه کنند! امروز، روابطعمومی تحلیلگر، آیندهنگر و ارائهدهنده راهحلهای جامع مورد انتظار ذینفعان است.
۳. تنظیم و دستیابی به تفاهم و ایجاد رضایت نسبی در میان نیروهای انسانی درون سازمان، یکی از مهمترین عوامل موفقیت مدیران ارشد سازمانها در پیشبرد برنامههایشان است. ایفای این نقش، به نیابت از سوی مدیر ارشد، مستلزم بهکارگیری ظرفیتهای سازمانی و غیرسازمانی و برخورداری حداکثری از مهارتها و تخصصهای ارتباطی است که بهطور حتم از توان مدیر روابطعمومی غیرمتخصص خارج است.
۴. یکی از آفتهای مدیریتی سازمانها، استبداد و خودرأیبودن درصد قابل توجهی از مدیران ارشد است! از سوی دیگر، وابستگی امتیازات و مزایای سایر مدیران سازمان به رأی مدیر ارشد، سبب ترویج روحیه چاپلوسی و بلهقربانگویی شده است. در چنین فضایی، به نظر میرسد مشورتهای جسورانه و واقعی او میتواند مدیر ارشد را از گرداب چاپلوسان رهانیده و امکان اقناع و شنیدن صداهای متفاوت را فراهم سازد.
۵. با آسانشدن خلق و آغاز فعالیت لحظهای انواع رسانههای رسمی، شبهرسمی و غیررسمی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخش اعظمی از وقت و انرژی مدیران روابطعمومی صرف تنظیم روابط و توسعه تعامل با رسانهها میشود. طبیعی است مدیر روابط عمومی غیرحرفهای در مواجهه با چنین فضای رسانهای حرفی برای گفتن نخواهد داشت.